اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۳

نامه نسرین ستوده به مردان بند ۳۵۰

سران، برادران و بزرگ مردان بند ۳۵۰

فاجعه ای که پنجشنبه ی سیاه بر شما رفت, اکنون به فاجعه ای ملی برای ایرانیان تبدیل شده است. فاجعه ای که بر شما روزنامه نگاران رفت, چراکه ایران به یکی از بزرگ ترین زندان های شما تبدیل شده است . فاجعه ای که بر شما فعالان کارگری رفته است. شما که سال هاست با دیدگاه های چپ زندگی کرده اید و هویت خود را در آن قالب سامان داده اید . فاجعه ای که بر شما اقلیت های قومی و مذهبی رفته است . فاجعه ای که بر شما فعالان مدنی و دانشجویی رفته است. فاجعه ای که بر شما فعالان سیاسی و اجتماعی و فعالان حقوق بشر رفته است. و فاجعه برای آن دسته از هموطنان مان که به نام جاسوسی به گروگان گرفته شده اند و از شرم یارای سخن گفتن ندارند.

بدانید که همراه شما رنج بردیم و اشک ریختیم و هزاران بار صحنه ی خشونتی که بر شما روا داشتند را مرور کردیم و باز هم مرور کردیم و شجاعت تان را تحسین کردیم که تسلیم عربده هایی نشدید که شما را به سکوت فرا می خواند و هنوز از بند بیرون نرفته بودند که ما را در دردی که می کشیدید شریک کردید و ظلم شان را فریاد زدید. پا به پای شما و همراه شما به بهداری رفتیم و برگشتیم, از پله های بند بالا و پایین رفتیم , به بند انفرادی رفتیم, سرهایمان را تراشیدیم و تعجب زده از دروغ ها نگاه شان کردیم.
در حالی که یک ملت ٥ سال است با حالتی بهت آلود در انتظار آزادی زندانیان وجدان است, با خشونتی چنین گسترده پیام می فرستند که منتظر نباشید .

پیام ما به خشونت گران موکدا آن است که: زندانیان سیاسی را فورا و بدون قید وشرط آزاد کنید زیرا: محاکمه ی آن ها نا عادلانه بوده است . حکم آن ها بر اساس درخواست بازجویان بی خردی بوده است که از استقلال قوه قضاییه و عدالت و برابری و آزادی بیان و حقوق بشر چیزی نمی دانستند. و بدتر از همه به دست قضاتی صادر شده است که مرعوب باز جو بوده اند. راستی چرا حبس های دو رقمی شان را سه رقمی نمی کنند؟ باتون هایتان را محکم تر در هوا بچرخانید, دروغ هایتان را بزرگ تر کنید و هر آنچه به ذهن خشونت طلب تان می رسد, دریغ نکنید. همه ی این ها قبلا آزمایش شده است, نتیجه نمی دهد. کمی تاریخ بخوانید .

به قول پسر عزیزم عماد بهاور: " ٥ سال است ایستاده ایم . "سال هاست ایستاده ایم. درهای زندان را به روی ما بگشایید, ما پشت در زندان ها در همین نزدیکی ها به انتظار ایستاده ایم ..... دوستان و هم بندیان سابق مجازات چنین عمل وحشیانه ای توسط ماموران دولتی حبس است.

هر چند در میان زندانیان بند ٣٥٠ یکی از شایسته ترین و شجاع ترین وکلای ایران, حضور دارد که قطعا راهنمایی های لازم را خواهد کرد, معهذا بسیاری از اعضا ی جامعه ی وکالت با افتخارآماده ی پذیرش وکالت زندانیانی هستند که مورد ضرب وشتم قرار گرفته اند و در راه انجام وظیفه از تهدید به بازداشت و لغو پروانه بیمی به دل راه نمی دهند. شاید از این طریق به افکار عمومی که خواهان رسیدگی دقیق و روشن شدن ابعاد فاجعه و شناسایی عاملان و آمران آن است نیز پاسخی دقیق و روشن داده شود.
هم بندی سابق شما در بند زنان


 منبع: نداي سبز آزادي

وزارت اطلاعات با بازداشت و تهدید خانواده زندانیان،تجمع آن‌ها در مقابل دادستانی را لغو کرد

وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، با بازداشت و تهدید خانواده‌های زندانیان سیاسی، تجمع از پیش اعلام‌شده‌ی آن‌ها را که قرار بود از ساعت ۱۰ صبح امروز (شنبه ۶ اردیبهشت-۲۶ اپریل) در مقابل دادستانی تهران برگزار شود، لغو کرد. ماموران این وزارت‌خانه از عصر روز گذشته با مراجعه‌ی حضوری و یا تماس تلفنی با خانواده‌های زندانیان سیاسی، نسبت به برگزاری این تجمع به آن‌ها هشدار دادند و دست‌کم در یک مورد نیز، برادر یکی از زندانیان را بازداشت کردند.
بر اساس گزارش‌های رسیده، کاوه دارالشفا، برادر یاشار دارالشفا، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین، شام‌گاه جمعه پس از بازرسی ۴ ساعته‌ی منزل خانوادگی‌شان توسط ماموران امنیتی، بازداشت شد.
یاشار دارالشفا از جمله زندانیانی بود که در جریان حمله‌ی روز پنج‌شنبه (۲۸ فروردین) ماموران امنیتی و گارد زندان به بند ۳۵۰ زندان اوین مورد ضرب‌وشتم قرار گرفت و برای چند روز به سلول‌های انفرادی بند ۲۴۰ این زندان منتقل شد. او پس از بازگشت به بند ۳۵۰، همراه با ده‌ها نفر از زندانیان این بند، وارد اعتصاب غذا شد. این دانشجوی کارشناسی ارشد رشته برنامه‌ریزی دانشگاه تهران، هم‌اکنون دومین سال از دوران محکومیت پنج سال و نیم خود را سپری می‌کند.
در همین حال، معصومه دهقان، همسر عبدالفتاح سلطانی و خانواده‌‌های سعید حائری و داور حسینی وجدان نیز روز جمعه به صورت حضوری یا تلفنی مورد تهدید ماموران وزارت اطلاعات قرار گرفته‌اند.
به دنبال این تهدید‌ها بود که خانواده‌های زندانیان سیاسی شام‌گاه جمعه (۵ اردیبهشت) با صدور اطلاعیه‌ی کوتاهی از لغو تجمع امروز صبح خود در مقابل دادستانی تهران خبر دادند.
این خانواده‌ها دلیل لغو این تجمع را انجام مذاکرات میان نمایندگان خود با «مقامات مسوول» در غروب روز جمعه و «قول مساعد» این مقامات مبنی بر «برگرداندن زندانیان انفرادی بند ۲۴۰ به بند عمومی ۳۵۰، رسیدگی به مسائل پزشکی و صدمات وارده به زندانیان توسط مراجع پزشکی قانونی و دیگر خواسته‌های اعلام شده توسط خانواده‌ها» اعلام کردند.
تجمع لغوشده‌ی خانواده‌های زندانیان سیاسی پیش از این قرار بود در مقابل ساختمان “سازمان زندان‌ها” برگزار شود که با تغییر رییس این سازمان، به مقابل دادستانی منتقل شد.
این خانواده‌ها، روز سه‌شنبه‌ گذشته (۲ اردیبهشت) نیز در مقابل دفتر ریاست جمهوری اسلامی در خیابان “پاستور” تهران جمع شدند که در جریان آن تجمع نیز عده‌ای از فعالان دانشجویی و مدنی که برای همراهی آمده بودند توسط نیروهای امنیتی بازداشت گردیدند.
از محمد صفا، هاشم خوب‌یاری، ندا صبوری، و سهراب صالحی تعدادی از این فعالان هستند که هنوز خبری مبنی بر آزادی آن‌ها منتشر نشده است. در این میان، به نوشته‌ی وب‌سایت جرس، ماموران روز چهارشنبه منزل آقای صفا را مورد تفتیش قرار داده و برخی وسایل و مدارک وی را ضبط کرده‌اند.
این بازداشت‌ها در حالی است که در هفته‌های اخیر احکام حبس شماری دیگر از فعالان سیاسی نیز به اجرا در آمده است.
محسن قشقایی‌زاده، یکی از بازداشت‌شدگان “سرای اهل قلم” در آبان‌ماه ۹۱، روز ۲۳ فروردین جهت اجرای محکومیت دو سال حبس خود روانه‌ی زندان اوین شد. بهزاد فروزش نیز روز پنج‌شنبه (۴ اردیبهشت) در محل کار خود بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. این فعال حامی جنبش سبز پیش‌تر در جریان اعتراض‌ها به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، چهار ماه را در بازداشت وزارت اطلاعات به سر برده و پس از آزادی با وثیقه، از سوی پیرعباسی، قاضی شعبه‌ی ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ۵ سال حبس محکوم شده بود.

منبع:  http://taghato.net/article/5921

چگونه "سردار سازندگی" ، قاسملو را به مذاکره دعوت کرد، اما جوخه ترور را به محل ملاقات فرستاد!

 رفسنجانی، افرادی را برای تماس گرفتن با چهره های سرشناس اپوزیسیون به اروپا اعزام کرده بود. این افراد که احتمالا عضو شبکه ترور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بودند با عده ای از فعالان اپوزیسیون تماس گرفته و مدعی شده بودند که هاشمی رفسنجانی درصدد باز کردن فضای سیاسی درایران و آماده کردن شرایط فعالیت مخالفان در داخل کشور است. یکی از این افراد "نجاتی" نام داشت که بویژه پس از ترور قاسملو و پیش از ترور دکتر شرفکندی بسیار فعال بود.
هاشمی رفسنجانی، مردی که در 26 سال گذشته همواره یکی از آکتورهای اصلی عرصه قدرت در جمهوری اسلامی بوده و در همه آنچه در این مدت بر ایران گذشته سهیم بوده است، می خواهد دوباره بر صندلی ریاست جمهوری بنشیند.
پرونده هاشمی در دوره ریاست جمهوری هشت ساله اش در همه موارد بویژه در مورد ترورهای سیاسی سیاه و سنگین است. او بود که فلاحیان را در پست وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی منصوب کرد و تا آخر هم از وی و اقداماتش دفاع کرد. امروز نیز فلاحیان و باندهای ترور نزدیک به او از حامیان رفسنجانی هستند. این البته جای شگفتی نیست. اما شگفت انگیز است که عده ای از روزنامه نگاران و تحلیل گران، کسانی که خود را اصلاح طلب و طرفدار جامعه باز معرفی کرده اند امثال آقای صادق زیبا کلام، ماشاء الله شمس الواعظین، محمد قوچانی و غیره علنا و برخی نیز که از شجاعت کمتری برخوردارند در خفا هواداربازگشت هاشمی به پست ریاست جمهوری شده اند. با توجه به همه این مسایل است که گمان می کنم لازم باشد از امروز تا هنگام برگزاری انتخاباتی که فقط اگر فرمایشی و نمایشی باشد هاشمی ممکن است برنده آن باشد، پرونده هاشمی را مرور کنیم تا اگر مدافعان وی حرفی در دفاع از گذشته هاشمی و یا تبرئه او در مورد ترورهای سیاسی دارند به افکار عمومی توضیح دهند.
در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی، شمار زیادی از چهره های سرشناس سیاسی و عده ای از هنرمندان و اعضای اقلیت های مذهبی ترور شدند. در خارج از ایران دکترعبدالرحمان قاسملو، و دکترسعید شرافکندی دوتن از مشهورترین چهره های سرشناس سیاسی از میان دهها تن ازفعالان سیاسی هستند که توسط شبکه های ترور وابسته به وزارت اطلاعات که بسیاری از اعضای آن تحت پوشش های دیپلماتیک به خارج سفرمی کردند ترور شدند. یکی از ناجوانمردانه ترین شیوه های تروردوره هاشمی آن بود که کسانی از طرف وی با مخالفان سرشناس تماس می گرفتند و آنان را به مذاکره دعوت می کردند. دکتر قاسملو به همین شیوه ترور شد. دراروپا که بود ازدفتر هاشمی رفسنجانی به وی پیام فرستادند که رئیس جمهوری اسلامی نیز همچون دکتر قاسملو بر این عقیده است که کردستان راه حل نظامی ندارد و از راه حل سیاسی استقبال می کند. قاسملو از این پیام خوشحال و خوش بین شده بود. تا اندازه ای باور کرده بود که هاشمی رفسنجانی واقعا به دنبال پذیرش نوعی خودمختاری و حل سیاسی مسئله کردستان است. البته از مناسبات با رژیم صدام حسین و بی آینده بودن آن نیز خسته و سرخورده بود. در چندین ملاقات پیاپی که در دو سه ماهه پیش ازترورقاسملو چه دردفترحزب و چه درفرصتهای دیگر داشتیم،او بارها اشاره کرد که از رابطه حزب با رژیم صدام حسین ناراضی است و آرزو دارد اگر بتواند به این رابطه بی سروصدا پایان دهد. در جمع دوستان مشترک یکبار صراحتا مخالفت ما را علیه مناسبات برخی جریانات اپوزیسیون با رژیم صدام ستود و گفت ای کاش ما هم به این رابطه ناچار نبودیم. او به این جا رسیده بود که نه فقط کردستان راه حل نظامی ندارد، بلکه حزب دمکرات نیز نمی تواند هزینه انسانی و اقتصادی عملیات نظامی را تحمل کند. بویژه آن که قاسملو واقعا هم به استقلال همه جانبه حزب در برابر حکومت صدام حسین اهمیت می داد وهم عمیقا به شعار آزادی برای ایران خودمختاری برای کردستان وفادار بود. اما این ایده های درست با این برداشت نادرست همراه شده بود که رفسنجانی آدم میانه رو و اصلاح طلبی است که می خواهد و می تواند برخی از خواسته های حزب دموکرات را بپذیرد. او بر آن بود که مذاکره با فرستادگان رفسنجانی راه را برای حل سیاسی مسئله کردستان باز می کند و نباید چنین فرصتی را از دست داد. به عنوان یکی از دوستان و طرفهای مشورت وی با این فکر که رفسنجانی نیت خیر دارد و به دنبال راه حل سیاسی مساله کردستان است سخت مخالف بودم و چندین بار در جمع دوستان مشترک ویا به تنهائی با زنده یاد قاسملو از جمله دوبار در دفتر حزب، و یکبارهم درمنزل یکی از دوستان مشترک درهمین باره گفتگو و جدل مفصل داشتم. دوستانم آقایان محمد اعظمی، پرویز نویدی و بیژن رضائی در برخی از ابن گفتگوها حضور داشتند و در این مورد همگی مخالفت خود را با این برداشت ابراز می کردیم. یادم هست که به کاک دکتر می گفتم و می گفتیم که رفسنجانی اهل بازی و مانور سیاسی هست، اهل اصلاحات اقتصادی هم در حدی که توسعه آمرانه ایجاب می کند هست اما مرد راه حل سیاسی و پذیرش خواسته های مردم کردستان حتی کمترین خواسته های آنان نیست. پاسخ قاسملو در یکی از همین جلسات چندنفره را به خودم هرگز فراموش نمی کنم که گفت: " کاک علی تو که اصول مارکسیسم بلد هستی چرا این حرفها را می زنی، مگر می شود بدون اصلاحات سیاسی به اصلاحات اقتصادی دست زد و مگر اصلاحات اقتصادی می تواند با اصلاحات سیاسی همراه نشود؟" البته جواب من هم این بود که آری می شود، نمونه آن هم چین تنگ شیائو پینگ پیش رویمان است. اما متاسفانه زنده یاد قاسملو نظر خاصی پیدا کرده بود و از آن هم دست بردار نبود. در همین دوره هاشمی رفسنجانی، افرادی را برای تماس گرفتن با چهره های سرشناس اپوزیسیون به اروپا اعزام کرده بود. این افراد که احتمالا عضو شبکه ترور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بودند با عده ای از فعالان اپوزیسیون تماس گرفته و مدعی شده بودند که هاشمی رفسنجانی درصدد باز کردن فضای سیاسی درایران و آماده کردن شرایط فعالیت مخالفان در داخل کشور است. یکی از این افراد "نجاتی" نام داشت که بویژه پس از ترور قاسملو و پیش از ترور دکتر شرفکندی بسیار فعال بود. " نجاتی" احتمالا اسم مستعار این شخص بود که شاید برای نجات رژیم یا نجات اسلام از دست مخالفان و یا نجات مخالفان از دست شیطان البته از طریق شلیک تیر خلاص به مغز آنها این نام با مسما را برای خود اختیار کرده بود. نمی دانم همین فرد پیام آشتی و مذاکره را برای دکتر قاسملو برده بود و یا کس دیگری. اما خوب یادم هست که فعالیت های گسترده هیئت اعزامی هاشمی رفسنجانی از جمله نجاتی چشمگیر بود و کسانی را نسبت به پروژه رفسنجانی دچار توهم ساخته بود. دکتر قاسملو و کاک عبدالله قادری سه روز پیش از آن که در وین سرمیزمذاکره با فرستادگان رفسنجانی توسط ماموران وزارت اطلاعات او ترور شوند در پاریس میهمان ما بودند. در آن شب که عده ای از دوستان از جمله پرویز نویدی، محمد اعظمی، هیبت الله غفاری حضور داشتند تا پاسی از شب از هر دری سخن گفتیم. در پایان و تنها هنگام خداحافظی زنده یاد قاسملو به جمع ما گفت که سفر مهمی در پیش دارد که نتایج آن را بعدا با ما در میان خواهد گذاشت. سه روز بعد در تیرماه 1368 خبرگزاری ها خبر ترور دکتر قاسملو و کاک عبدالله قادری ویکی از دوستان کرد آنان را در وین منتشر کردند و رفسنجانی هم موفق شد در همان شب ترور، آدم های خود را با موفقیت از وین خارج کند. البته با همکاری دولت اطریش. پس از ترور قاسملو و پیش از ترور دکتر شرفکندی نجاتی از طریق یکی از فدائیان پیشین که در آلمان زندگی می کرد برای ما پیام فرستاد. آن شخص از آنجا که تلفن مرا نداشت با یکی از دوستان من در پاریس تماس گرفته بود و پیام را به وی منتقل کرده بود که چنین بود: " من از طرف آقای رئیس جمهور مامور شده ام که پیام ایشان را به شما برسانم. رئیس جمهور شما را به مذاکره برای بازگشت به کشور دعوت می کند و اطمینان می دهد که حتی می توانید نشریه فدائی را هم با همین محتوا در داخل کشور منتشر کنید. (نام نشریه ما در آن زمان فدائی بود) رئیس جمهور بر این عقیده است که همه کسانی که به دنبال عملیات مسلحانه نیستند می توانند در درون ایران فعالیت کنند. ما می خواستیم اگر آقای کشتگر مایل باشد با ایشان در همین موارد مذاکره داشته باشیم."
درجلسه ای که در پاریس با دوستان و "هم رزمان" برگزار کردیم من پیشنهاد کردم به این پیام مخفی پاسخ علنی بدهیم. بعضی بر آن بودند که نباید برای پاسخ علنی عجله کرد. اما من اصرار کردم که این دام است و احتمالا برای اختلاف انداختن در میان مخالفان رژیم و یا کشاندن مخالفان به قتل گاه تدارک دیده شده است. گفتم از آنجا که در این پیام شخص مرا به مذاکره دعوت کرده اند خود را موظف می دانم که به تنهائی به این دعوت های مخفی پاسخ علنی و کتبی بدهم. پس از این حرف ها بود که به اتفاق آراء پاسخ علنی و کتبی به تصویب رسید و من مامور نوشتن آن شدم و اطلاعیه ای را تحت عنوان " پاسخ علنی به دعوت های مخفی" آماده کردم که در نشریه فدائی و برخی رسانه های دیگر منعکس شد. اما فعالیت های شبکه ترور وزارت اطلاعات هاشمی رفسنجانی در داخل و خارج ایران ادامه یافت و صدها قربانی از میان مخالفان و دگراندیشان گرفت. دکتر سعید شرفکندی و سه تن دیگر از رهبران سیاسی کردستان از زمره آنان بودند. امروز که هاشمی 72 ساله، مردی که هر چه در چنته داشته در 26 سال گذشته نشان داده احساس وظیفه کرده است که دوباره مقام ریاست جمهوری را در دست گیرد و عده ای نیز به حمایت از او برخاسته اند، جای آن دارد که پرونده ترورها و فسادهای مالی دوران ریاست رفسنجانی را مرور کنیم تا دست کم حامیان اصلاح طلب وی اگر خواستند به این پرسش ها پاسخ دهند.

منبع:
 http://news.gooya.com/politics/archives/027869.php


احمد شهید باید به ایران برود




گزارش گران بدون مرز خواهان تشکیل کمیسیون مستقل برای بررسی رویداهای بند ٣٥٠ زندان اوین است

سلامت و زندگی این زندانیان که از درمان هم محروم شده‌اند در خطر قرار گرفته است. ما می‌ خواهیم که احمد شهید گزارش‌گر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل، اجازه یابد و به فوریت برای تحقیق و بررسی مستقل به ایران برود.

در تاریخ اول اردیبهشت، دست‌کم ١٢ زندانی بند ٣٥٠ در اعتراض به خشونت انجام شده در تاریخ ٢٨ فروردین دراین بند زندان اوین، دست به اعتصاب غذا زدند. روز دوم اردیبهشت ٢١ همبند دیگر آن‌ها و در ٤ اردیبهشت، ٦ زندانی عقیدتی در زندان رجایی شهر به اعتصاب کنندگان پیوستند. روز چهارشنبه ٤ اردی‌بهشت غلامحسین اسماعیلی رییس سازمان زندان‌ها و اقدامات تامینی، از سوی رئیس دستگاه قضایی از این سمت برکنار و به ریاست دادگستری تهران برگزیده شد.

رضا معینی مسوول دفتر ایران و افغانستان سازمان در این باره اعلام کرد: « جمهوری اسلامی ایران رژیم مصونیت از مجازات است. تا امروز هیچ کدام از مسوولان نقض فاحش و نظام‌مند حقوق بشر در ایران محاکمه و مجازات نشده‌اند. این امر که رئیس سازمان زندان‌ها پس از این فاجعه به مسوولیت دیگر برگمارده شده، پیروزی برای خانواده‌های زندانیان عقیدتی و جامعه مدنی ایران است، اما ضروری است که همه حقیقت در باره علل و چگونگی این «عملیات بازرسی» و به شکل کلی در باره وضعیت زندانیان عقیدتی در بازداشتگاه‌های نظام روشن شود.

« سلامت و زندگی این زندانیان که از درمان هم محروم شده‌اند، در خطر قرار گرفته است. ما می‌ خواهیم که احمد شهید گزارش‌گر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل، اجازه یابد و به فوریت برای تحقیق و بررسی مستقل به ایران برود.»

در تاریخ اول اردی‌بهشت و در روز ملاقات بند ٣٥٠ خانواده‌های زندانیان با دیدن آثار کبودی و گاه شکستگی بر سر و صورت و بدن عزیزان خود، سرهای تراشیده برخی از زندانیان، منقلب و پریشان شدند. شهادت آن‌ها به شکل کامل خلاف گفته‌های مسئولان زندان و وزیر دادگستری دولت بود که ادعا کرده بودند «هیچگونه درگیری صورت نگرفت و فرد یا افرادی برخلاف شایعات مطرح شده مجروح و به بیمارستان منتقل نشد‌ه‌اند.»، «درگیری نبوده …. یکی دو نفر از زندانیان در این بازرسی دچار جراحت مختصری شدند.» شنبه۳۰ فروردین بیش از هفتاد زندانی بند ٣٥٠ با انتشار نامه‌ای روایت خود را از این اقدام غیر انسانی و غیر قانونی منتشر کردند. این زندانیان در تاریخ سوم اردیبهشت با انتشارتکمله بر شهادت خود اعلام جرم کرده و خواهان اقدام دستگاه قضایی در این باره شده‌اند.

انتشار گسترده خبر و اعتراضات خانواده‌ها باعث شد تا برخی از زندانیان که به سلول‌های انفرادی انتقال داده شده بودند، به بند خود بازگردانند. با این حال بسیاری از زندانیان آسیب دیده از درمان محروم هستند. همسر یکی از این زندانیان به گزارش‌گران بدون مرز اعلام کرد « اوین را ابو غریب کردند و مسوولان زندان نمی‌خواهند اثری از جنایاتی که بر جای بماند.»

در تاریخ دوم اردی‌بهشت در پی تجمع خانواده‌های زندانیان در برابر دفتر ریاست جمهوری، نمایندهای آن‌ها موفق شدند با یکی از مشاوران رئیس جمهور دیدار کنند. خواسته‌های این خانواده‌ها عبارت بود از « برکناری مصطفی پورمحمدی وزیر دادگستری به عنوان کسی که ناظر مستقیم این اتفاق بوده و به عنوان یکی از ارکان دولت آن را تکذیب کرده است،کمیته حقیقت یاب از سه قوه تشکیل شود و به اتفاقات رخ داده رسیدگی کنند، اگر این کمیته دریافت که اتفاقات واقعیت داشته، پزشک معتمدی از طرف خانواده‌ها به داخل زندان برود و زندانیان آسیب دیده را درمان کند،بازگرداندن زندانیان انفرادی ۲۴۰ به بند ۳۵۰، و دادن حقوق اولیه زندانیان مطابق با قوانین موجود. (حق ملاقات حضوری و حق مرخصی و حق تلفن که از سال ۸۹ از آن محروم هستند و حق رسیدگی پزشکی و...) در فردای این روز محمدباقر نوبخت سخنگوی دولت در یک نشست خبری، به خبرنگار ایسنا گفت: «تیمی از سوی دولت برای بررسی وقایع اخیر زندان اوین تشکیل شده است که پس از انجام بررسی‌های لازم، گزارش مربوطه را منتشر خواهیم کرد.»

در شامگاه دوم اردیبهشت تلویریون دولتی جمهوری اسلامی مصاحبه‌ای را با غلامحسین اسماعیلی پخش کرد. در این مصاحبه که به گفته تهیه‌کنندگان آن، تصویرهایی از وسائل کشف شده از زندانیان از این میان تلفن‌های همراه، رادیوهای دست ساز و ام پی تری پلیر، به نمایش در‌آمد، به گفته رئیس سازمان زندان‌ها از این ابزار «برای ارتباط با رسانه‌های بیگانه و گزارش‌دهی از درون زندان» استفاده شده است. در این میان صحنه‌هایی که از بازرسی بند ٣٥٠ نیز نشان داده شد، تصاویری بودند که پیش از این و در سال گذشته نیز ازپرس تی وی، شبکه انگلیس جمهوری اسلامی پخش شده بودند.

در تاریخ ۴ اردیبهشت، صادق املی لاریجانی رئیس دستگاه قضایی طی حکمی غلامحسین اسماعیلی را به سمت رئیس دادگستری تهران منسوب کرد. و اینگونه از ریاست سازمان زندان‌ها کنار نهاد. غلامحسین محسنی اژه‌ای دادستان کل کشور در این باره اعلام کرد: حضور اسماعیلی در ریاست دادگستری کل استان تهران یک ارتقا برای ایشان محسوب می‌شود. دادگستری استان تهران جای حساسی بوده و از چندی قبل رایزنی‌ها برای انتخاب رئیس آن آغاز شده بود که پس از مدتها تصمیم‌گیری از سوی رئیس قوه قضاییه انجام شد.»

یادآوری

در ساعت نه صبح ٢٨ فروردین عملیات بازرسی اتاق‌‌های زندانیان بند ٣٥٠ زندان اوین با حضور نزدیک به صد مامور پلیس با لباس ضد شورش، و پاسداران انقلاب اسلامی و ماموران وزارت اطلاعات با لباس شخصی آغاز شد.

به گفته خانواده‌ها زندانیان اوین، برخی از زندانیان خواهان حضور در اتاق‌های خود به هنگام بازرسی برای حفاظت از وسائل خود بودند. پاسخ مسوولان به اعتراض این زندانیان، به بازرسی غیر معمول و همراه با شکستن و آسیب رساندن به وسائل زندانیان، اعمال خشونتی بی سابقه‌ی بود. بسیاری از زندانیان و در این میان برخی از روزنامه نگاران و وب‌نگاران زندانی از جمله محمد صدیق کبودوند،حسین رونقی ملکی،محمد داوری،سعید متین پور، سیامک قادری، سعید حایری یاشاردارالشفا، علی رضا رجایی و همچنین وکلای مدافع حقوق بشر عبدالفتاح سلطانی و هوتن دولتی فعال حقوق کارگران بهنام ابراهیم زاده و بیش از بیست زندانی عقیدتی دیگر به شکل وحشیانه مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به سلول‌های انفرادی و در بند ٢٤٠ منتقل شدند.

غلامحسین اسماعیلی رییس سازمان زندان‌ها و اقدامات تامینی، در گفتگو با خبرگزاری ایلنا خبرهای انتشار یافته در این باره را "دروغ و شایعه پراکنی سایت‌های معاند» اعلام کرد و آن‌ها را تکذیب کرده است.اما بنا بر اطلاعات گردآوری شده از سوی گزارش‌گران بدون مرز این حمله از سوی برخی از مسوولان دستگاه قضایی، اطلاعات سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات، هماهنگ و طرح ریزی شده است. حضور برخی از چهرهای این سه نهاد در کنار گارد ضد شورش در حمله به بند ٣٥٠ تصادف نبود.


 برگرفته از برگه سپیده دم در فیسبوک

وال ستریت جورنال: جمهوری وحشت روحانی

سردبیری روزنامه وال ستریت جورنال با تشریح حمله نیروهای امنیتی به بند ۳۵۰، سابقه امنیتی روحانی و ارتباطش با حلقه مرکزی قدرت را یادآور شد و اعتماد غرب به روحانی را اشتباه خواند.

روزنامه وال ستریت جورنال در یادداشت سردبیری پنجشنبه خود، اعتماد غربی‌ها به روحانی در مذاکرات هسته‌ای را خطا خواند: «شاید رژیم و رئیس جمهورش که می‌توانند مخالفان سیاسی را به طور منظم سرکوب کنند، شاید بر سر میز مذاکرات هسته‌ای منطقی ظاهر شوند؛ ما روی منطقی بودن‌شان حساب نمی‌کنیم و غرب نیز نباید چنین کند.»

یادداشت روزنامه با تشریح واقعه ضرب و شتم مخالفان سیاسی زندانی در بند ۳۵۰ آغاز می‌شود و در ادامه، از نامه عماد بهاور که از حسن روحانی اظهار نا امیدی کرده نقل قول می‌کند. بهاور نامه خود به تشریح ضرب و شتم ماموران پرداخت و در پایان نوشت: «بدنم درد می کند. منظورم درد کبودی های مچ دست نیست که حاصل دستبند فلزی بود، و نه درد گوش چپ ... درد از جای دیگری است. سالها زندان باعث شده بود که درد زخم های ۸۸ را فراموش کنیم. یادمان رفته بود درد و رنجی را که مادران و پدران عزادار تحمل کردند.... عملیات اقتدار ۲۸ فروردین در بند ۳۵۰ همه آن صحنه ها را به یادمان آورد و دردش را دوباره به جانمان انداخت.»

بهاور که مانند بسیاری از سبزها از آمدن روحانی استقبال کرده بود، نوشت: «روحانی که آمد گفتیم اگر از درد و رنج مردم کاسته و شرایط بهتر شود، ما نیز چشم بر آنچه بر سرمان رفته است می‌بندیم. برخی از مادران عزادار نیز گفتند که آماده بخشش‌اند. حادثه خون بار ۲۸ فروردین اما نشان داد که کینه‌های دل‌های سیاه‌شان از محبت و بخشش سبزها افزون است.»

وال ستریت جورنال در باره رابطه کشورهای غربی با روحانی می‌نویسد که دولت‌های غربی با روحانی مثل نسخه ایرانی دنگ شیائو پینگ به عنوان یک ناجی معتدل رفتار کرده‌اند: «این دولت‌ها فراموش کرده‌اند که روحانی جزئی از ساختار امنیتی رژیم بوده و در مهندسی سرکوب جنبش دانشجویی در ۱۳۷۸ نقش ویژه‌ای بازی کرده است. دولت روحانی توئیتر را برای مردم ممنوع کرده (به جز برای تعدادی از مسوولان) و رکوردهای جدیدی در تعداد اعدام رقم زده است و برخلاف دنگ شیائو پینگ که از سوی مائو حذف و پاک‌سازی شده بود، روحانی همیشه جزئی از حلقه درونی‌های رژیم بوده است.»

ترجمه: سايت خودنويس

گزارش در سایت وال استریت ژورنال:
http://online.wsj.com/news/articles/SB10001424052702304518704579519382260229854

روحانی قبل و بعد از انتخابات ...

قبل: راه حل‌های کوتاه مدتی یک ماه و ۱۰۰ روزه برای حل مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی و سیاست داخلی وخارجی در دولت تدبیرو امید پیش بینی شده است که با این برنامه ما می توانیم در یک فرصت کوتاه شاهد تحول اقتصادی باشیم. من با بسیاری از سیاستمداران بزرگ دنیا درس حقوق خوانده ام و این درس به من آموخت چگونه از حقوق مردم دفاع کنم.

بعد: مردم به خوبی می دانند که مشکلات چندین ساله در چند ماه و چند روز حل نمی شود و بایستی مشکلات را با مدارا و سعه صدر تحمل کنند.
«ساختمانی که در ۸ سال گذشته خراب شده است در چند ماه درست نمی‌شود.»

قبل: قدرت ملی به وسیله دادن آزادی بیان به مردم و حضور همه مردم در همه زمینه ها محقق می شود.

بعد: سخنگوی دولت در پاسخ به سوالی درباره اظهارات اخیر بان کی مون دبیر کل سازمان ملل مبنی بر اینکه دولت یازدهم به شعارها و تعهدات خود در ارتباط با رعایت حقوق شهروندی پایبند نبوده است گفت: دولت تدبیر و امید هیچ تعهدی درباره شعارها و اقدامات خود به مجامع جهانی نداده است!!!

سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، در واکنش به تمدید ماموریت احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در امور ایران، ضمن غیرمشروع خواندن این قطعنامه ها، نسبت به تداوم روند ارائه قطعنامه های حقوق بشری علیه ایران ابراز تاسف نمود!

قبل: به نظر من مشکل نیست شرایطی را در یک سال آینده بشود فراهم کرد که نه تنها آنها که در حصر هستند آزاد شوند که حتی کسانی که به خاطر مسائل سال ۸۸ در زندان هستند آنها هم آزاد شوند
بعد:او در این سخنرانی از "اشتباه یک یا دو نفر"، "بخشش ابوسفیان با آنهمه فتنه گری از سوی پیامبر" و "باز بودن راه توبه" گفته است

بنا به گزارش خبرگزاری های داخلی، حسن روحانی گفته است: "چرا اشتباه یک نفر، دو نفر و یا یک گروه را کش می‌دهیم؟ در حالی که پیامبر که همه چیز ما از اوست با همه رفتارهای برادرانه داشت و در حالی که منافقین را می‌شناخت در کنار سفره پیامبر می‌آمدند و حتی با ابوسفیان هم که همه فتنه‌ها از او بود رفتاری برادرانه داشت.

مصطفی پورمحمدی: اتفاقات رخ داده برای دختران میرحسین و رهنورد در روز عید غدیر حاشیه سازی بوده و ماجراجویی رسانه ای است. وی همچنین گفت دولت وارد ماجراهایی مثل رفع حصر نمی شود!

محمد ایرانی‌
۱۳ فروردین ۱۳۹۳

مصطفی پور محمدی وزیر دادگستری دولت بنفش مرتکب جنایت علیه بشریت است و در سال ۲۰۰۵ از سوی دیده‌بان حقوق بشر به عنوان «وزیر مرگ» نام گرفت.

۱۱۴ نفر در دوران ریاست جمهوری روحانی بدون اتهام مشخص اعدام شدند

حداقل حدود ۶۸۷ اعدام در سال ۲۰۱۳ ثبت شده، و افزایش ۱۶ درصدی حکم اعدام در مقایسه با سال ۲۰۱۲

حدود ۴۵۸ اعدام (۵۹ نفر در ملا عام) در ماه‌های بعد از ریاست جمهوری روحانی گزارش شده، ۳۳۱ مورد از این اعدام‌ها به اتهام قاچاق مواد مخدر بوده، ۱۴۸ مورد در رابطه با قتل، که ۸ برابر سال ۲۰۱۲ هست، حدود ۱۱۴ نفر از این افراد اتهام افراد اصلا مشخص نبوده ...

اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۳

آیه های قرآن دلیلی بر شهوترانی محمد

اي پيامبر ، ما زناني را که مهرشان را داده اي و آنان را که به عنوان غنايم جنگي که خدا به تو ارزاني داشته است مالک شده اي و دختر عموها و دختر عمه ها و دختر دايي ها و دختر خاله هاي تو را که با تو مهاجرت کرده اند بر تو حلال کرديم ، و نيز زن مؤمني را که خود را به پيامبر بخشيده باشد، هر گاه پيامبر بخواهد او را به زني گيرد؛اين حکم ويژه توست نه ديگرمؤمنان ما مي دانيم در باره زنانشان و کنيزانشان چه حکمي کرده ايم ، تا براي تو مشکلي پيش نيايد...(احزاب؛آیه 50)

 از زنان خود هر که را خواهي به نوبت مؤخردار و هر که را خواهي با خود نگه دار و اگر از آنها که دور داشته اي يکي را بطلبي بر تو گناهي نيست در اين گزينش و اختيار بايد که شادمان باشند و غمگين نشوند و از آنچه همگيشان را ارزاني مي داري بايد که خشنود گردند و خدا مي داند که در دلهاي شما چيست و خداست که دانا و بردبار است(احزاب،آیه 51)

با توجه به آیه های بالا و آیه های بسیار دیگری که در قرآن یافت می شود؛
ما باید باور کنیم که بنیانگذار اسلام برای رضای خدا و گسترش اسلام زن می گرفته ؟!
ما باید باور کنیم که ازدواج های متعدد ایشان از روی شهوت نبوده ؟

اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۳

جنگ زرگری؛ روشی‌ برای دوام حکومت


۳۵ سال پیش خمینی قبل از ورود به خاك ایران با تاکید بر اینکه در سیاست دخالت نخواهد کرد در پاریس میگفت: من طبله اي بيش نيستم ...
من هیچ سمت دولتی را نخواهم پذیرفت (گفتگو با خبرنگاران در پاریس،۲۴ دی ۱۳۵۷)
من چنین چیزی نگفته ام که که روحانیون متکفل حکومت خواهند شد، روحانیون شغلشان چیز دیگری است ( گفتگو با خبرنگاران،۱۲ آبان ۱۳۵۷)
اختیارات شاه را نخواهم داشت ( صحیفه نور،جلد۲،صفحه ۵۱۷ )
ولی‌ پس از بازگشت به ایران نه تنها در سیاست دخالت نمود، بلکه خواهان دار زدن و آتش زدن مخالفان خود شد و در تاریخ ۹ دی‌ ۱۳۵۸ نیز گفت روحانیون نباید رئیس جمهور شوند، اما با این وجود همهٔ آنها که خود را شیفته امامشان معرفی‌ میکردند ( خامنه‌ای، هاشمی‌ رفسنجانی‌، سید محمد خاتمی، حسن روحانی ) با دروغ گویی، و ریختن اشک تمساح گروهی از مردم را فریب دادند و با به دست گرفتن قدرت، مخالفین دخالت روحانیون در سیاست را به شدت سرکوب و یا با حذف فیزیکی، مقدمات رئیس جمهور شدن خود را فراهم کردند.
از جنگ شريعتمداري با جواد ظريف و كمر دردش گرفته تا شايعات اختلاف نظر بين روحاني و خامنه اي ...
حال در روز‌های اخیر حسن روحانی در مراسم روز ارتش از نیروهای مسلح خواسته در سیاست دخالت نکنند و محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز به این اظهارات واکنش نشان داده ...
با رجوع به لغتنامه دهخدا ببینیم معنای جنگ زرگری چیست و سپس حکایتی را در این زمینه بخوانیم و سپس بگوئید به نظر شما شخص ثالثی که در این جنگ زرگری ۳۵ ساله متضرر شده کیست؟:
"جنگ زرگری کنایه از جنگ ساختگی باشد. جنگ دروغی با کسی برای فریفتن دیگران . (فرهنگ فارسی معین ). جنگ مصلحتی بدون کینه برای فریب دادن شخص دیگر. (ناظم الاطباء). "
جنگ زرگری کنایه از جنگی است ساختگی و ظاهری، جدال و نزاعی است دروغین که میان دو تن برای فریفتن شخص سوم در می­گیرد و پایه و اساسی جز فریب و نیرنگ و زیاده طلبی ندارد.
به گفته شادروان «عبدالله مستوفی» جنگ زرگری کنایه از تظاهر در مناقشه و مشاجره است که هیچ یک از طرفین نمی­خواهند واقعا با هم بجنگند.
جنگ زرگری به این ترتیب بود که گاهی مشتری چاق و پولداری برای خریداری جواهر گرانبها و سنگین قیمت به دکان زرگری مراجعه می­کرد و از کم وکیف وعیار و قیمت جواهر می­پرسید.
در این موقع زرگر قیمت جواهر مشتری را به چند برابر قیمت واقعی اعلام می­کرد و ضمنا با چشمک زدن، زرگر رو به رویی را و یا به وسیله­ی شاگردش زرگر مغازه­ی همسایه را خبر می­کرد تا به ترتیبی که مشتری متوجه جریان قضیه نشود سروگوش آب دهد و وارد معرکه شود. زرگر دومی که گوشی دستش بود به بهانه­ ای خود را نزدیک می­کرد و بدون تمهید مقدمه، مطلبی قریب به این موضوع به مشتری می­گفت :« من این جواهر را درمغازه دارم و به این قیمت – کمتر از قیمتی که زرگر اولی گفته بود می­فروشم و بدین تریب زرگر اول با زرگر دومی به جدال و نزاع ساختگی برمی­خاست
و فی المثل می­گفت:«چرا جلوی مغازه من آمدی و چه حق داری که در گفتگوی ما دخالت کنی ؟» زرگر دومی جواب می­داد :« تو دین نداری ! تو انصاف نداری ! تو دروغگویی و می­خواهی مالی را که این مبلغ قیمت دارد به چند برابر بفروشی. من نمی­گذارم سر این آقای محترم – یا خانم محترمه – کلاه بگذاری و پولش را بالا بکشی !»
زرگر اولی می­گفت :« دروغگو تو هستی که می­خواهی جنس بنجل کم عیارت را آب کنی.»
زرگر دومی می­گفت:« اگر جنس من کم عیار باشد می­تواند به سنگ محک بزند تا سیه روی شود هرکه دروغش باشد. کاسبی و زرگری حساب و کتاب دارد. تو می­خواهی برای چند دینار زیادتر از قیمت واقعی آبروی تمام زرگرها را ببری و ما را کنفت کنی !»
خلاصه این بگو و آن بگو، جنگ در می­گرفت و قشقرقی برپا می­شد.
مشتری ساده لوح که این صحنه را حقیقی و از روی خیرخواهی تلقی می­کرد بدون اعتنا و توجه به سر و صدای زرگر اولی به مغازه­ی زرگر دومی می­رفت وجنس مورد نظر را به قیمتی که زرگر دومی گفته بود، بدون کمترین تحقیق و چانه زدن می­خرید و قیمتش را تمام و کمال می­پرداخت.
در نتیجه مشتری بی­چاره ضرر می­کرد و دو نفر زرگر مورد بحث، سود حاصله را با یکدیگر تقسیم می­کردند.

این جنگ مصلحتی و صوری و ساختگی را که صرفا اختصاص به زرگرها داشت – و شاید بعدها به سایر اصناف بازار هم سرایت کرده باشد – در عرف به اصطلاح جنگ زرگری می­گفتند که رفته رفته بر اثر مرور زمان به صورت ضرب المثل در آمد و در رابطه با هرگونه مناقشه و مشاجره و نزاع مصلحتی که برای اغفال و فریفتن شخص ثالث باشد مورد استفاده و اصطلاح قرار گرفت.


 برگرفته از برگه سپیده دم در فیسبوک

اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۳

برابری زن و مرد در قرآن


خدایگان نشسته بر تخت ولایت مطلقه فقیه در ایران گفت:
" برابری زن و مرد یک پدیده غربی و «غلط» است." !

در تائید قرآنی و اسلامی بودن این گفته " آخوند خامنه ای " هشت نمونه از آیات در قرآن که نمایانگر ارزش زن در اسلام است و زن را با مرد برابر نمی داند را در اینجا مشاهده می کنید.

1- زنان شما كشتزار شما هستند، هرگونه كه خواستيد به كشتزار خويش درآييد! (بقرة 223)
2- و مردان بر زنها برترى دارند و خداوند توانا و حكيم است! (بقرة 228)
3- از ميراث براي پسر به اندازه سهم دو دختر باشد! ( نساء 11)
4- دو شاهد از مردانتان را به شهادت طلبيد، پس اگر دو مرد نبودند، مردى را با دو زن، انتخاب کنید! ( بقرة 282)
5- و اگر شوهر براى بار سوم او را طلاق گفت پس از آن ديگر آن زن براى او حلال نيست تا اينكه با شوهرى غير از او ازدواج كند! ( بقرة 230)
6- و زنان شوهردار بر شما حرام شده است به استثناى زنانى كه مالك آنان شده ايد! ( نساء 24)
7- و اگر بيمناكيد كه در حق دختران يتيم به عدل و انصاف رفتار نكنيد، در اين صورت از زنانى كه مىپسنديد يك يا دو و يا سه و يا چهار تن را به همسرى درآوريد! ( نساء 3)
8- و زنانى كه از نافرمانيشان نگرانيد، بايد نصيحتشان كنيد و سپس در خوابگاهها از آنان دورى كنيد و سپس اگر لازم افتاد آنان تنبیه کرده و کتک بزنید و باز اگر لازم بود آنان را ترک کنید! ( نساء 34)

بنابراین با این هشت نمونه ارائه شده معلوم گردید که زن با مرد برابر نیست و آخوند خامنه ای دقیقاً بدرستی اندیشه اسلام ناب محمدی را درباره زنان بیان کرده است.

بانوان گرامی برای اطمینان بیشتر و یافتن نمونه های دیگر در این کتاب مقدس مسلمانان که فراوانند آنرا بدون ترس و وحشت با دقت و صبر و حوصله بخوانید. خودتان از پیدا کردن حقایق بسیار در رابطه با ارزش هایتان بعنوان یک کالای تحت قیومیت و مالکیت در دست مردان در اسلام ناب محمدی شگفت زده خواهید شد.
یکی از شگفتی های بزرگ این کتاب این است که شما هرگز در این کتاب حتی یکبار یک واژه و یک آیه که از برابری زن با مرد سخن گفته باشد پیدا نخواهید کرد!

اولین قدم در راه پاره کردن زنجیر اسارت باز کردن چشم خِرد است.
آیا توان باز کردن آنرا دارید؟ اگر پاسخ مثبت است، این کتاب را با زدن عینک خِرد بخوانید.


برگرفته از پرشین ژوکر

آقای سروش! به مرگ من و شما چیزی نمانده است


آن‌ها که سال‌ها در خارج از کشور مدعی پرچمداری اپوزیسیون هستند، اما با رژیم لاس می زنند و در واقع به بخش خارج از کشوری اصلاح طلبان داخلی تبدیل شده اند، در این سال‌ها بسیار کوشیده اند ما را متقاعد کنند که انسان‌ها تغییر پذیرند و به این دلیل، وقتی نسبت به شرایط موجود تغییر موضع می دهند، باید پذیرفت که تغییر کرده اند. من با این دیدگاه مخالفتی ندارم. اما انتظارم این است که اگر کسی در تایید ستم دروغی گزیده و آشکار گفته، و حالا ادعا می کند آدم دیگری شده است، دست کم آنقدر شرافت اخلاقی داشته باشد که یکبار هم شده توضیح بدهد که چه شد که در آن زمان چنین دروغی گفت و چه شد که بعدا دریافت اشتباه کرده است. او با این کار می تواند هم گذشته خود را پاک کند و هم درسی به آیندگان بدهد.
با توجه به این مقدمه، دانشجویان امروز ایران خوب است بدانند:
در فروردین سال ۱۳۵۹ خورشیدی، یعنی حدود دو سال پس از استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران، در این کشور اتفاق سیاهی افتاد که هنوز هم از آن به عنوان "انقلاب فرهنگی" نام برده می شود. این اتفاق، پس از کشته شدن ده‌ها دانشجو و زخمی شدن صدها دانشجوی دیگر، سبب تعطیل دو ساله دانشگاه‌ها شد. صدها استاد دانشگاه و هزاران دانشجو تصفیه شدند. دو سال بعد، با بازگشائی دانشگاه‌ها تنها استادان و دانشجویانی امکان بازگشت به دانشگاه‌ها را یافتند که حاضر بودند در برابر ایدئولوژی حاکم بر کشور، یعنی فاشیسم اسلامی سر تعظیم فرود آورند.
تنها گروهی که خواستار انجام انقلاب فرهنگی به این گونه بودند، دانشجویان حزب اللهی، حزب جمهوری اسلامی و چماقدارانی مثل هادی غفاری، حسین الله کرم، حاج بخشی، ماشاء الله قصاب و برخی از آخوندهای عقب مانده و مرتجع حوزه علمیه قم بودند. آن‌ها که در آن زمان همه از لشگر تحقیر شدگان، بی‌مقداران و بی‌سوادان ایران بودند، اعتقاد داشتند کشور ما نیازی به دانشگاه ندارد و اگر دانشگاهی وجود دارد باید از الگوی حوزه‌های علمیه پیروی کند. به همین دلیل همزمان با انقلاب فرهنگی یا اندکی پس از آن، تشکیلاتی به نام "وحدت حوزه و دانشگاه" نیز ایجاد شد.
مسئولیت برنامه ریزی انقلاب فرهنگی را شورای انقلاب فرهنگی بر عهده داشت که در آن زمان "حسین حاج فرح دباغ" معروف به عبدالکریم سروش یکی از شناخته شده‌ترین اعضای آن بود. حتی همه جا گفته می شد که ایدئولوگ اصلی انقلاب فرهنگی همین آقا است.
اکنون چندین سال است که بخش اصلاح طلب اپوزیسیون خارج از کشور آقای سروش را هرجا که می یابد با گشاده روئی و احترامات فائقه مورد استقبال قرار می دهد. کار به آنجا می رسد که در محفلی در لندن یکی از چهره‌های شناخته شده اپوزیسیون از میهمانان می خواهد که به احترام حضور آقای سروش در جمع، شراب ننوشند.

حالا من از آقای حسین حاج فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش می پرسم: آیا این جملاتی که درباره انقلاب فرهنگی در پی می آید از شما هست یا نه؟ اگر بگوئید نه، آنوقت فیملش را نشانتان می دهم. اگر بگوئید آری، آنوقت از شما می پرسم: "هنوز هم به این حرف‌ها اعتقاد دارید؟ با گذشت ۳۳ سال هنوز متوجه نشده اید کجاها شرافت انسانی را با دروغ زیر پا نهاده اید؟ آیا در ایران آن زمان، آنطور که شما می گویید "فریاد انقلاب فرهنگی در این مرز و بوم برخاسته بود؟" یا وقتی که دانشجویان دانشگاه تبریز در اعتراض به اظهارات هاشمی رفسنجانی او را هو کردند قرار شد دانشگاه‌ها به انحصار دانشجویان حزب اللهی و سرسپرده فاشیسم اسلامی در آید؟"
آقای سروش! من و شما با مرگ فاصله چندانی نداریم. من به دنیای پس از مرگ باور ندارم. اما شما که از فشار شب اول قبر می ترسید یک لحظه به خودتان بیائید و دست کم به ساده لوحان یا آماده خدمتانی که هنوز شما را "فیلسوف" می نامند بگوئید چه شد که این دروغ‌های تهوع آور را سر هم کردید؟
امیدوارم کسی پیدا شود و این متن را به آقای سروش برساند. او حتما پاسخی نخواهد داد. نیشخندی خواهد زد. اما امیدوارم بتواند در آئینه به خودش نگاه کند و نلرزد. این متن سخنان سروش است. من آن را واو به واو از یک مستند تلویزیونی پیاده کرده ام. تصویر جوانی او هم در آن مستند موجود است:
"از ابتدائی که فریاد انقلاب فرهنگی در این مرز و بوم برخاست و دانشجویان متعهد و دوراندیش ما خواستار آن شدند که دانشگاه‌ها همگام با انقلاب اسلامی ایران حرکت کند، از همان ابتدا آنچه که در ذهن و ضمیر و بر زبان دانشجویان بود و خواست همه ملت اسلامی ما بود، این بود که دانشگاه‌های ما می باید سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی را به خود بگیرند و این گلستان گلستان معطری باشد که هرگاه کسی و جوینده‌ای وارد او می شود از همان آغاز مشامش به این بوی دلنوار روح انگیز عطرآکین بشود."

آقای سروش!
لطفا توضیح بدهید:
۱- "همه ملت اسلامی شما کجا اعلام کردند که خواستار قلع و قمع دانشجویان به بهانه انقلاب اسلامی هستند؟"

۲- منظور شما از دانشجویان متعهد و دوراندیش اگر دانشجویان حزب اللهی و چماقدار آن زمان نیست، چه کسانی هستند؟ چند درصد دانشجویان خواستار لشگر کشی حزب الله به دانشگاه‌ها و کشت و کشتار بودند؟

۳- آن بوی دلنواز و عطرآگینی که قرار بود به همت شما در دانشگاه‌ها به مشام برسد کو؟ آیا امروز جز همفکران معدود شما کسی هست که این را تایید کند؟ چند درصد استادان دانشگاه‌های ایران به راستی دانش آموخته هستند و چند درصد بسیجی سهمیه ای؟

جواد طالعی
٢ ارديبهشت ١٣٩٣
برگرفته از برگه سپیده دم در فیسبوک

اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۳

صادق لاریجانی: مردم نقشی در مشروعیت دادن به حکومت ندارند

رئیس دستگاه قضا در واکنش به قطعنامه‌های حقوق بشری اتحادیه اروپا و کشورهای غربی گفت: آنها نسخه می‌دهند قصاص در ایران متوقف شود و خواستار آزادی همجنس بازی هستند اما بدانند اهمیتی به آنها نمی دهیم.

صادق لاریجانی٬ رئیس قوه قضائیه با اعلام اینکه ایران به خواسته‌های حقوق بشری غرب اهمیت نمی‌دهد٬ گفت در فلسفه سیاسی مردم نقشی در «مشروعیت» دادن به حکومت‌ ندارند.

به گزارش خبرگزاري مهر وی در واکنش به قطعنامه اخیر پارلمان اروپا درباره مسائل ایران گفته ایران به خواسته‌های این قطعنامه مبنی بر توقف اعدام‌ها و آزادی هم‌جنس‌گرا‌ها اهمیتی نخواهد داد.

رئیس قوه فضائیه همچنین اضافه کرده ایران برای تمیز نگه داشتن جامعه اروپا در مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر «شهید» می‌دهد٬ اما آن‌ها «به جای قدردانی مدعی می‌شوند چرا اعدام انجام می‌دهیم.»

صادق لاریجانی در بخش دیگری از سخنان خود درباره اعلامیه جهانی حقوق بشر سخن به میان آورده و به بند‌هایی از این بیانیه انتقاد وارد کرده است.

وی افزوده «در بحث‌ها می‌گویند مشروعیت حکومت به رای مردم است اما مشروعیت به معنای شرعی یا فلسفه سیاسی درست نیست که بگوییم به رای مردم است.»
به گفته رئیس قوه قضائیه «رای مردم در به فعلیت رساندن حکومت نقش دارد و مردم باید به صحنه بیایند که حکومت به فعلیت برسد.»

بسیاری از روحانیون حاکم بر ایران معتقدند رای و نظر مردم تنها در «مقبولیت» حاکم در حکومت اسلامی نقش دارد.

محمدتقی مصباح یزدی٬ رئیس موسسه «امام خمینی» نیز از جمله روحانیون محافظه‌کاری است که سال‌هاست این عقیده را آموزش داده و ترویج می‌کند.
پیش‌تر علی سعیدی٬ نماینده علی خامنه‌ای در سپاه گفته بود اعتقاد به «مشروعیت» حکومت دینی براساس رای مردم یک «انحراف» است.

منبع: مهر
http://www.mehrnews.com/TextVersionDetail/2274258

داستان ازدواج مجتبی خامنه ای و دختر حداد عادل و فقیر بودن سید علی (:

مجتبی  خامنه ای داماد غلامعلی حداد عادل است. غلامعلی حدادعادل درباره نحوه شکل  گرفتن این وصلت می گوید: «سال 77، خانمی به خانه ما زنگ زده بود و گفته بود  که می خواهیم برای خواستگاری خدمت برسیم. خانم ما گفته بود دختر ما در حال  حاضر سال چهارم دبیرستان است و می خواهد ادامه تحصیل دهد. ایشان دوباره  پرسیده بودند اگر امکان دارد ما بیاییم دخترخانم را ببینیم تا بعد. اما  خانم ما قبول نکرده بودند. بعد خانم ما از ایشان پرسیده بودند اصلاً شما  خودتان را معرفی کنید. و ایشان هم گفته بودند؛ من خانم مقام معظم رهبری  هستم. خانم ما از هول و هراس دوباره سلام علیک کرده بود و گفته بود؛ ما تا  حالا به همه پاسخ رد داده ایم. اما شما صبر کنید با آقای دکتر صحبت کنم،  بعد شما را خبر می کنم. بعد از صحبت با من قرار بر این شد که آنها بیایند و  دخترمان را در مدرسه ببینند که هم دخترمان متوجه نشود و هم اینکه اگر آنها  نپسندیدند، لطمه‌ای به دختر ما نخورد. طبق هماهنگی قبلی، خانم آقا آمدند و  در دفتر مدرسه او را دیدند و رفتند. چند روز گذشت و من برای کاری خدمت آقا  رفتم. آقا فرمودند؛ خانم استخاره کرده اند، جوابش خوب نبوده است.
حداد عادل ادامه می دهد: «بعد از چند  روز خدمت آقا رفتیم. آقا فرمودند؛ آقای دکتر، داریم خویش و قوم می شویم.  گفتم؛ چطور؟ گفتند؛ خانواده آمدند و پسندیدند و در گفت وگو هم به نتیجه  کامل رسیده اند، نظر شما چیست؟ گفتم؛ آقا، اختیار ما دست شماست».
او  ادامه می دهد: «آقا فرمودند که، شما، دکتر و استاد دانشگاهید و خانم تان  هم همین طور. وضع زندگی شما مناسب است، اما زندگی من این طور نیست. اگر  بخواهم تمام زندگی ام را بار کنم، غیر از کتاب هایم یک وانت بار می شود.  اینجا هم دو اتاق اندرون و یک اتاق بیرونی است که آقایان و مسوولان در آنجا  با من دیدار می کنند. من پول ندارم خانه بخرم. خانه یی اجاره کرده ایم که  یک طبقه مصطفی و یک طبقه هم مجتبی زندگی می کنند. شما با دخترت صحبت کن که  خیال نکند حالا که عروس رهبر می شود، چیزهایی در ذهنش باشد. ما این طور  زندگی می کنیم. اما شما زندگی نسبتاً خوبی دارید. حالا اگر ایشان بخواهد  وارد این زندگی شود، کمی مشکل است. مجتبی معمم هم نیست. می خواهد قم برود و  درس بخواند و روحانی شود. همه اینها را به او بگو بداند»


منبع:http://aznakhabar.ir/fa/news

نامه مجتبي واحدی به برادر خامنه ای

حقیقت آنست که تاچندی پیش مطمئن بودم حکومت سید علی خامنه ای دوام زیادی نخواهد داشت و بی کفایتی های همراه با فساد گسترده این حکومت ، موجب خلاصی ملت ایران ازاین ننگ تاریخ ایران خواهد شد. اما اکنون بر این باورم تا رفسنجانی ها و خاتمی ها هستند و هرروز به نحوی مردم را از شرایط پس از سقوط این دیکتاتور حقیر می ترسانند عمر این حکومت ادامه پیدا خواهد کرد. پس فعالیت های سیاسی خود را با فرض تداوم این بلای آسمانی برای مدتی دیگر ، تنظیم می کنم .اگر چه متأسفم که بگویم تداوم این حکومت را موجب فروپاشی ایران می دانم . نامه زیر را بر همین اساس برای آقای سید هادی خامنه ای می نویسم. در ابتدا این نکته را بگویم باهمه مصیبت هایی که اختیارات نامحدود ولی فقیه بر سر کشور و مردم آورده، بعید می دانم هیچ صاحب تدبیر منصفی همچنان به ولایت فقیه معتقد باشد . در عین حال از رودربایستی ها در جناح اصلاح طلب مطلعم . لذا از اینکه سید هادی خامنه ای را " ضد ولابت فقیه " بنامم خودداری می کنم اما با خیال آسوده لقب " ضد ولی فقیه "را به او می دهم و با همین تلقی با او سخن می گویم. سید هادی خامنه ای به ملاقات خانواده هایی می رود که زندانی کینه " ولی فقیه " هستند. سید علی خامنه ای ، با خشم بسیار در خصوص کروبی و موسوی سخن می گوید و سید هادی خامنه ای در برابر مقاومت آنان سر تعظیم فرو می آورد. سید علی ، با خود خواهی از احمدی نژاد حمایت می کرد و سید هادی از نخستین روزها ، رسوایی آفرینی های احمدی نژاد را یادآوری می نمود. سید علی ، با تحمیل نظارت استصوابی ، مجلسی از" گوسفند پیشگانِ دنباله رو" درست کرده وسید هادی از نخستین مخالفان این رویه غیر عاقلانه و استبدادی بوده است . در یک کلام بگویم رفتار سیدهادی خامنه ای نشان می دهد او در سالهای اخیر مرحله " انتقاد از رفتار رهبر" را پشت سرگذاشته و به" ضدیت علنی با تصمیمات او "رسیده است . لذا بدون هیچ نگرانی، او را " ضد ولی فقیه در آل خامنه ای " می نامم و برای خلاصی ملت از ظلم برادر فاسد و دیکتاتورش ، از او استمداد می کنم. نامه زیر با همین هدف نوشته شده است. البته در این نامه سعی کرده ام با زبانی که برای خانواده های مذهبی و روحانیون آشناست سخن بگویم. آنان ، درگذشتگان خود را نیازمند طلب آمرزش و مغفرت می دانند و از نظر آنان ، یکی از مصیبت ها برای هر فوت شده ای " لعن و نفرین عمومی " است .

جناب آقای سید هادی خامنه ای !
سلام . این نامه را کسی برای شما می نویسد که با او به خوبی آشنا هستید. بارها در دفتر شما در خیابان هانری کربن و سپس دفتر روزنامه حیات نو در جلسات چند نفره و گاه دو نفره ، سخن گفته ایم. شناخت من از برادرتان - سید علی خامنه ای - هم با سخنان شما ، تکمیل شده است و این یکی از دلایل نوشتن این نامه است . من گمان می کنم بخش قابل توجهی از مصیبت های امروز کشورمان به خاطر ویژگی های شخصی یا به عبارت بهتر مشکلات آسید علی آقا در دوران کودکی و جوانی است و شما تنها عضو خانواده خامنه ای هستید که می توانید با افشای برخی از آنها، به مردم ایران برای خلاصی از ظلم و فساد کمک کنید. شما نه تنها دل به رانت نزدیکی با این رهبر بی کفایت نبسته اید بلکه شجاعانه با برخی اقدامات او مخالفت کرده اید و بابت همین مخالفت ها ، هم حمله چماقداران رهبر در قم به خود را به جان خریده اید هم گزاف گویی های سخنگویان او را. شما در سال دوم رهبری سید علی ، دادگاه ویژه روحانیت را تجربه کرده اید و در سالهای میانی آن ، توقیف روزنامه خود را. اینها همه نشان می دهد سید هادی خامنه ای حاضر نبوده به خاطر رانت خواری یا دلخوشی برادر ، چشم بر حقایق ببندد. اما دلیل دیگری هم برای نوشتن نامه به شما دارم. سید هادی خامنه ای بخواهد یا نخواهد برادر سید علی است .پس هر گاه یکی از میلیونها ایرانی ظلم دیده و به جان رسیده ، آهی از دل برکشد خواسته یا ناخواسته از " پدر و مادر رهبر " نیز یاد می کند که البته دامنگیر عزیزان سفر کرده سید هادی هم خواهد شد . به خاطر بی کفایتی و فساد گسترده ای که درسایه رهبری سید علی بر ایرانیان تحمیل شده ، صدها هزار پدر و مادر سرپرست خانوار درسالهای گذشته شرمنده فرزندان خود بوده اند. یقین دارم هر یک از آنان بارها از اعماق دل به مسببین این وضعیت ، نفرین و لعن کرده اند ودر این لعن و نفرین ، والدین سید علی را هم بی نصیب نگذاشته اند. هزاران دختر مظلوم ایرانی به دلیل نیاز مالی به کارهای نا مطلوب تن می دهند . این دختران ، تصاویر دختران نیمه عریان لبنانی را می بینند که به پاس ولخرجی های سید علی در لبنان ، تصاویر سید حسن نصراله را دردست دارند و درخیابانهای بیروت می رقصند. آیا این دختران به هنگام آه کشیدن های خود ، نزدیکان سید علی - مرده و زنده- را بی نصیب می گذارند؟ خانواده دهها هزار ایرانی که عزیزانشان در جاده های غیراستاندارد ایران جان باخته اند وقتی خبر بازسازی صدها کیلومتر جاده در لبنان با هزینه جمهوری اسلامی را می شنوند چه عکس العملی نشان می دهند ودر حق پدر و مادری که سید علی ، بازمانده آنهاست چه می گویند ؟ بعید می دانم سید هادی که من می شناسم از این عاقبت برای والدین خویش که دستشان از دنیا کوتاه است خوشحال باشد.

آقای سید هادی خامنه ای ! همه اینها را نوشتم تا به اصل خواسته خویش از شما برسم. من هرچه در رفتار سالیان اخیر برادر شما جستجو می کنم نشانه ای از تدبیر حتی از نوعی که دیکتاتورهای صاحب خرد به آن پایبد هستند نمی بینم. من و شما به خوبی می دانیم که رهبر جمهوری اسلامی از نخستین روز رهبری در تصمیمات کلان ، به شدت تحت تأثیر کینه جویی های شخصی بوده است. اما اکنون کار از کینه جویی های هزینه ساز گذشته و او همواره به دنبال مطرح بودن نام خویش است . او گاه به روشی متوسل می شود که در تاریخ به نام برادر حاتم طایی ثبت شده است . اما دغدغه غالب او آنست که گماشتگان بی هویت او در قوای سه گانه حکومتی ، عربده تبعیت بکشند. برای او فقط مهم است که عده ای " اطاعت نامه" بنویسند یا در تریبون ها ، از حکمت مقام عظمی سخن بگویند. پس تلاش می کند هر روز بیش از گذشته ، نهادهای حکومتی و تریبون ها را از "انسان " ها خالی تر کند و به موجوداتی بسپارد که برای آنچه " جیفه دنیا " می نامند دین و دنیای خود را قربانی " اطاعت جویی " آسید علی آقا کنند.او آنگاه که محتاج جلب توجه می شود نه به بازتاب جهانی سخنان خویش می اندیشد نه به پیامد داخلی اقدامات خود. یک روز با بی ادبی تمام ، مردم امریکا و اروپا را از نژاد وحشی ها می نامد و روز دیگر با لجاجت بر یک موضوع ، تحریم ها را به ارمغان می آورد و اقتصاد کشور را تا مرز ورشکستگی کامل پیش می برد.انتظار او از دست نشاندگان بی اراده نیز اعلام فوری تبعیت و التزام عملی به آن اعلام پایبندی است .یکی از سخیف ترین نمونه ها از این اظاعت خواهی و اعلام اطاعت ، در موضوع جمعیت کشور مشاهده گردید. در حالی که به دلیل خزانه خالی ، همه نهادهای حکومتی و تریبون های وابسته به رهبر ، حنجره می درانند تا مردم را از دریافت یارانه منصرف کنند رهبر که سخنی برای جلب توجه پیدا نکرده از لزوم ازافزایش جمعیت سخن می گوید. عده ای بی هویت هم در مجلس، سردمدار بستن راههای علمی کنترل جمعیت می شوند. یقین دارم آن شب که عده زیادی از مردم در ایران ، از میزان بلاهت نمایندگان مجلس انگشت حیرت به دندان گرفته بودند سید علی به خود می بالید که مجلس را به اعلام تبعیت دوباره از" رهبر تملق خواه " وادار نموده است. همانطور که در جریان حمایت های هزینه ساز خود از احمدی نژاد ، تنها لذت او احساس تبعیت گوسفند وار همه ارکان کشور از رهبر بود در حالی که قریب به اتفاق عقلای وابسته به نظام از جناح های مختلف ، مدیریت احمدی نژادی را همانند سم مهلک برای کشور می دانستند و رهبر از مواضع آنان مطلع بود.

آقای آسید هادی ! می دانم که بسیاری از خوانندگان این نامه ، مرا به ساده سازی امور ایران متهم خواهند کرد. اما قطعاً شما در دل با من همراهید و می دانید که برای برخی اظهارات و اقدامات برادرتان ، هیچ دلیلی جز اثبات همه کاره بودن خودش و ناچار بودن همگان به اطاعت از او وجود ندارد. او می خواهد ثابت کند که در ایران هیچ چیز خارج از اراده رهبر اتفاق نمی افتد . حتی اگر حادثه ای پیش بیاید که او با آن موافق نبوده ، اینگونه جلوه می دهد که همه چیز تحت کنترل اوست . از خودتان شنیدم که آسید علی آقا به شما گفته : " من به محض شنیدن خبر پیروزی انتخاب آقای خاتمی در دوم خرداد ، سجده شکر به جا آوردم ". هنگام بازگویی این سخن ، یقین کردم که شما هم این دروغ را باور نکرده اید و آن را نشانه ای از علاقه رهبر به اثبات تسلط خود بر همه امور می دانید.
اقای خامنه ای ! می دانم سایر برادران شما هم به خوبی، روحیات ومشکلات دوران جوانی و کودکی آسید علی آقا را می دانند اما به خاطر حفظ منافع خویش ، سکوت پیشه کرده اند. اما شما از نخستین روز رهبری او ، تلاش کردید سید هادی خامنه ای باشید نه برادر رهبر. در سال شصت و نه یا هفتاد که آقای کروبی رئیس مجلس سوم بود از او شنیدم که در یکی از سفرهای استانی شما با شیخ همراه بوده اید و با هم به خانه یکی از خانواده شهدا رفته اید. شیخ به هنگام معرفی ، شما را برادر رهبر معرفی کرده بود و شما بعد از ترک منزل شهید با عتاب به شیخ گفته بودید که " این چه وضع معرفی کردن است ؟" شیخ می گفت به شوخی به آسید هادی گفتم از این به بعد هر کجا با هم رفتیم می گویم " ایشان آسید هادی خامنه ای است که رهبر، برادر ایشان است." شما که اینگونه بوده اید باید تفاوت خود با برادران رانت خواه خویش را نشان دهید. حال که به برکت تلاش برخی اصلاح طلبان ، قرار است چند صباحی دیگر، برادرتان بر کشور و ملت ایران مسلط باشد شما می توانید با یک اقدام تاریخی ، نام خویش را در تاریخ جاودانه کنید و آه و نفرین ها در حق پدر و مادر را به طلب آمرزش برای آنان تبدیل نمایید. کافی است بخشی از مشکلات و کمبود های دوران کودکی و جوانی رهبر را با مردم در میان بگذارید و برخی روش ها که کمبود های او را تشفی می دهد را نیز اطلاع رسانی کنید. می دانم او دیگر سید علی نیست که بسته ای سیگار اهدایی یا سفری به یک شهر ، او را خوشحال کند اما هنوز شما تنها کسی هستید که می توانید تجربیات خویش از نحوه خاموش کردن آتش حسد و کینه رهبر را با مردم در میان بگذارید.

آقای سید هادی خامنه ای ! شنیده ام که شما در عنفوان جوانی در زندان شاه ، به شدت مقاوم بوده اید و شکنجه ها ، شما را به تسلیم وادار نمی کرده است. پس اکنون که دهه هفتم عمر خود را سپری می کنید دلیلی برای ترس شما وجود ندارد. البته اگر ترس هم داشته باشید به شما حق می دهم . لابد شما هم ازکسانی که زندان دو رژیم را تحمل کرده اند شنیده اید که رفتار بسیاری از مأموران اطلاعاتی و زندانبانان شاه از همتایان آنها در جمهوری اسلامی ، شرافتمندانه تر وانسانی تر بوده است. اما بعید می دانم ترس شما در حدی باشد که در برابر اینهه هزینه سازی برادرتان برای کشور سکوت کنید و به فکر چاره در این مورد نباشید.پس لااقل به پیشنهاد من فکر کنید.


برگرفته از برگه سپیده دم در فیسبوک