اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۳

استخدام افغان ها در ایران برای جنگ در سوریه



روزنامه آمریکایی والستریت ژورنال، پنجشنبه 15 مه 2014 در گزارشی از استخدام افغان ها در ایران برای جنگ در سوریه خبر داد.
این روزنامه به نقل از مقامات افغان و غربی نوشت که ایران در مقابل این خدمت پاداشی معادل 500 دلار در ماه و اجازه اقامت در ایران را به این افراد می دهد.
ایران متحد اصلی بشار اسد، رئیس جمهور سوریه در جنگ سه ساله داخلی این کشور بر علیه مخالفان عمدتا سنی مذهب اوست که خواهان برکناری اسد از قدرت هستند.
گفته می شود که اعزام افغانها به سوریه به تایید دفتر آیت الله عظما محقق کابلی، رهبر مذهبی افغانها در شهر مذهبی قم رسیده است.
این روزنامه به نقل از یک مقام غربی در ایران نوشت که استخدام افغانها بخشی از استراتژی اعزام پیاده نظام به جبهه جنگ سوریه است.
این مقام به والستریت ژورنال گفت هدف از این استخدام کاهش تلفات در میان نیروهای سپاه پاسداران و حزب الله لبنان است که متحد نزدیک ایران می باشد.
تهران هرگونه مداخله مستقیم نیروهای خود در درگیریهای سوریه را بشدت تکذیب می کند، ولی حزب الله لبنان در مال آوریل سال گذشته آشکارا اعلام کرد که نیروهایش در کنار واحدهای ارتش بشار اسد می جنگند.
افغان های اعزامی به سوریه هم مانند ایرانیان و حزب الله مذهب شیعه دارند و از اسد پشتیبانی میکنند، که علوی مذهب است.
رضا اسماعیلی یکی از شیعیان افغانستانی مقیم ایران بود که حدوداً ۱۹ سال سن داشت.

منبع: دبی، العربیه.نت فارسی
برگرفته از برگه سپیده دم در فیسبوک


http://www.hammihan.com/post/1286161

پروفایل شخصی‌ رضا اسماعیلی در فیسبوک :

https://www.facebook.com/mail.smaili

تمام فهم حکومت اسلامی از نصف جمعیت جهان


ستم بر زنان درتمام اديان

شايد تفاوت ميان دو نوع جامعه مثل ايران و كشورهاي اروپائي و آمريكائي، اين توهم را در ذهن عده اي دامن زند كه في المثل شرايط زنان آن جوامع در مقايسه با وضعيت زنان ايران، ناشي از تفاوت بين اديان، و مشخصاً تفاوت بين اسلام و مسيحيت و يهوديت مي باشد. اينكه مذهب و هر روبناي ايدئولوژيك تاثيرات معين خود بر هر جامعه اي را باقي خواهد گذاشت، واقعيتي است. ولي از اين واقعيت نميتوان نتايج انحرافي گرفت. مثلا «ماكس وبر» از جامعه شناسان معاصر بورژوا، پيشرفتگي و يا عقب ماندگي جوامع، و ميزان رشد نيروهاي مولده را تابعي از نوع مذهب مي شمارد. او ايتاليا را مثال مي زند كه بخش شمالي آن صنعتي و پيشرفته تر و دين مردم آنها مسيحيت پروتستان مي باشند. او از اين مسئله و نمونه هائي از اين دست چنين نتيجه مي گيرد كه مهمترين عامل عقب ماندگي و يا پيشرفتگي جوامع مختلف نوع مذهب آنهاست. گو اينكه در اين مورد نيز نوع مذهب تاثيرات معين خود را گذارده و مي گذارد، ولي با اينحال اغراق در اين رابطه در درجه اول ريشه در توهم نسبت به مذهب بمثابه يك كل، و در درجه دوم نديدن ماهيت يكسان كاتوليسيسم و پروتستانيسم و كلا انواع مذاهب دارد. بحث امروز ما نيز تلاشي است در خصوص توهم زدايي و نشان دادن اينكه ميان مذاهب مختلف، در خصوص مسئله زن، اختلاف اساسي وجود ندارد. در واقع آنچه تفاوت ميان وضعيت زنان در جوامع مختلف را بوجود مي آورد، ضروريات تكامل جامعه طبقاتي مبتني بر ستم و استثمار است و نه چيز ديگر. استقرار و يا شيوع مذاهب مختلف جز ايجاد تفاوت هاي صوري و سطحي در رابطه با وضعيت زنان كار ديگري انجام نمي دهد؛ ولي آنچه در همه مذاهب مشترك است، تلاش در به انقياد درآوردن مضاعف زنان مي باشد.
از زماني كه مسيحيت بمثابه دين رسمي امپراتوري رم شناخته شد، اين دين عمدتاً بخشي از زرادخانه ستمگري قدرت هاي حاكم و طبقات حاكم بوده و هست. اين نقش طي نزديك به 2000 سال يعني از زمان امپراتوري رم و سپس در وقايعي نظير جنگ هاي صليبي، كشورگشائي هاي اسپانيا و ديگر قدرت هاي اروپائي، ايجاد مستعمرات در قاره آمريكا، استراليا، آفريقا، آسيا و سراسر جهان، و در اعمال قدرت سياسي و اداره جامعه در آنجا كه مسيحيت دين رايج بوده، كاملا نمايان است. خواه اين مذهب، مذهب رسمي دولتي باشد، خواه نباشد. در هر جامعه اي كه مسيحيت دين مسلط بوده، در اساس به محافظت از استثمار و ستم پرداخته، و مانند هر مذهب ديگري در برابر نظام ستمگرانه و استثماري فرمان تسليم صادر نموده است.
انجيل و مسيحيت بمثابه يك كل، يك تشريح دروغين از چرايي و چگونگي وقوع امور را به مردم حقنه مي كند، نسبت به نيروهاي موجود در طبيعت و جامعه، در مورد علل امور و امكان تغيير آنها نيز همينطور. انجيل و مسيحيت اين اعتقاد را بوجود مي آورد كه موجودات بشري بخصوص آنها كه جامعه، فقير و ناتوانشان ساخته مي بايد همواره در شرايط فلاكتبار خود باقي بمانند. انجيل مدافع برده داري است، و به بردگان مي گويد بايد مطيع اربابانتان باشيد. مثلا در انجيل لوقا چنين مي خوانيم: «اما آن غلام كه اراده مولاي خويش را دانست و خود را مهيا نساخت تا به اراده او عمل نمايد تازيانه بسيار خواهد خورد!» البته از اين نمونه ها در انجيل هاي مختلف بسيار است.
انجيل بر سلطه مرد بر زن و تقويت تمامي قيود بر دست و پاي زن اصرار مي ورزد. براي مثال «پطر» حواري عيسي، به برده ها مي گويد كه تابع صاحبانشان باشند، و زنان تابع شوهرانشان، و مردم بطور كلي تابع قدرت حاكمه زميني. نامه هاي «پل» يكي ديگر از حواريون مسيح پر است از چنين رهنمودهايي. «پل» حواري اصرار مي كند كه زنان بايستي در سكوت و تابعيت كامل از مردان بياموزند، و نبايد اقتدار مردان را مخدوش سازند. بعد از همه اينها، پل ميگويد، آدم اول بوجود آمد و سپس حوا، بعلاوه اين حوا بود كه آدم را به دردسر انداخت. با تمام اينها براي زنان هنوز «اميدي» هست: «اگر زن در ايمان و خيرات دادن و پاكي و متانت باقي بماند، بوسيله شركت در امر نگهداري از بچه نجات مي يابد». ملاحظه مي كنيد!؟ حتي منطق،  روايت و آهنگ كلام نيز تفاوتي با اسلام ندارد، آخر هر دو مذهب در عصر برده داري ظهور يافتند. اين مثال را مقايسه كنيد با حديثي از محمد، كه به عده اي از زنان گفت، شركت شما در بچه داري و خانه داري، و فرمانبرداري شما از شوهرانتان، همان حكم جهاد و در راه خدا شمشير زدن مردان را دارد. «پل» حواري در همان حال به بردگان اخطار مي كند كه از ارباب و مالك خود اطاعت كرده و به آنان عميقاً احترام بگذاريد. چرا كه در غير اينصورت، اين امر كفر نسبت به خدا و نظام خداوندي محسوب مي شود. در جاي ديگري «پل» دستور مي دهد، زنان خود را در اختيار مردان خود بگذارند، همانگونه كه در اختيار عيسي مي گذارند. چرا كه شوهر رئيس زن است، همانطور كه عيسي مسيح رئيس كليساست! «پل» ميگويد، شوهران بايد زنان خود را دوست بدارند، ولي زنان بايستي از شوهران خود اطاعت كنند. فرزندان نيز ميبايد از والدين خود اطاعت كنند، همانگونه كه مسيح اطاعت مي كرد. بردگان نيز مي بايست از اربابان خود اطاعت كنند چرا كه اربابان سروران آنانند!
اين بود شمه اي از نگرش مسيحيت به برده و برده داري و زنان. حال كمي هم به دين موسي يعني يهوديت ميپردازيم. از موضوع پايه اي ترين و مشهورترين فرامين موسي يعني ده فرمان آغاز مي كنيم. روحانيت يهود معتقد است اگر اين فرامين استقرار كامل مي يافت، بشريت از شر مفاسد و گمراهي هاي امروز خلاص مي گشت در يكي از اين فرامين چنين آمده است: «به بردگان، همسران، منازل و حيوانات كاركن همسايه ات چشم طمع ندوز.» اين اوج احترامي است كه يهوديت براي زن قائل بوده، و حداكثر او را تا سطح حيوانات كاركن و بردگان و منازل «ارتقاء» مقام داده است. از دو حال خارج نيست؛ يا «خداوند» آگاه به تمام امور ازلي و ابدي، حتي نمي توانسته حدس بزند كه روزگاري دوران برده داري بسر رسيده، و جهان در ابتداي قرن بيستم به عصر امپرياليسم و انقلابات پرولتري قدم خواهد گذاشت، كه در اينصورت در همان زمان نزول اين فرامين نمي توانسته مناسب با شرايط امروز قوانين خويش را تعديل كند، و يا اينكه يهوديت نيز مذهبي بوده كه در انطباق با شرايط آن عصر و در رابطه با تحكيم و تثبيت منافع طبقاتي معيني بوسيله موسي اختراع شده است! نمونه ديگري از اين دست را مي توان در يكي از سوره هاي تورات مشاهده نمود. در سوره بهنگام صحبت از نحوه غضب خداوندي بر اهالي بابل آمده كه «خداوند» در آنجا مي گويد: «بهنگام سقوط بابل، كودكان كشتار، و زنان مورد تجاوز قرار خواهند گرفت.» در همانجا آمده: «ورق كاملا برخواهد گشت، بدين معني كه بني اسرائيل ـ كه تابحال برده بوده اند ـ خود، برده داران سابق را برده خود خواهند ساخت.» در تمام تورات مرد، بمثابه مالك زن معرفي ميشود، و زن بلحاظ حقوق اجتماعي داراي حقوقي هم طراز بردگان است. بعنوان مثال لوط پيامبر در مقابل حفظ بعضي از مهمانانش كه باصطلاح فرشته بوده اند، پيشنهاد مي كند كه مردان شهر «سودم» (sodom) به دخترانش تجاوز نمايند.
حال ببينيم كه چگونه ابراهيم، اسماعيل را بمثابه پسر پذيرفت؟ از آنجا كه زن ابراهيم يعني سارا، بچه اي بدنيا نمي آورد ـ و در يك جامعه پدرسالار براي زن مايه شرمندگي است كه عقيم باشد ـ سارا سعي مي كند با ترغيب ابراهيم به همخوابگي با برده سارا، يعني هاجر، به او فرزندي ببخشد. اين نقشه اجرا مي شود و هاجر حامله مي گردد. اما از اين به بعد هاجر به سارا از بالا برخورد مي كند و در اينجا خشم ابراهيم از اينكه برده اي به همسر ارباب با درشتي برخورد مي كند، به سارا اجازه ميدهد كه هاجر را مجازات كند. نتيجه اين مجازات هم پابفرار گذاشتن هاجر بود. اما بعد فرشته اي بر هاجر نازل ميشود و به او دستور ميدهد كه به خانه ابراهيم بازگردد؛ و آن دختر از سر ناچاري به خانه ابراهيم باز ميگردد. هاجر پسري بدنيا مي آورد كه نامش را اسماعيل نهادند. اما چگونه ممكن است پسر يك برده رسالت بستن پيمان با خدا را برعهده گيرد؟ بنابراين خدا اجازه مي دهد كه خود سارا صاحب پسري شود به اسم اسحاق. اما چنانكه از آيات تورات برمي آيد تداوم توجهات خداوندي به اسماعيل به سبب عطف توجه به پدر او يعني ابراهيم صورت گرفته است. و اين امر كاملا با اصول پدرسالاري همخواني دارد. مسئله ديگري كه در اين داستان جلب توجه مي كند، تاييد بي ارزش بودن زن نازا، بوسيله يهوديت است. چيزي كه در اكثر اديان شناخته شده و پرنفوذ مشترك است. بعنوان مثال اين ديدگاه با نگرش امام ششم شيعيان، صادق، كه معتقد بود ارزش زن نازا از گليم پاره جلو درگاه كمتر است، كاملا منطبق است، و يكي از تبلورات اجتماعي موازين پدرسالارانه بحساب مي آيد.
بدين ترتيب مشاهده ميشود كه هيچيك از اديان بزرگ در رابطه با زن، داراي هيچ نقطه نظر ترقيخواهانه نيست. آنچه هست ارتجاع محض است؛ و در واقع آنچه تفاوت حقوق مدني زنان را در دوره اخير در جوامع مختلف ايجاب مي كند، پاره اي تفاوت ها در نحوه تكامل تاريخي و سابقه جنبش هاي سياسي ? اجتماعي در اين كشورهاست و نيز نيازهاي سرمايه مالي جهاني در انطباق با شرايط خاص آن جوامع، و نه چيز ديگر!
http://www.sarbedaran.org
 برگرفته از وبلاگ زندیق

آیا شما با همسرتان «نکاح» می کنید؟

آیا شما با همسرتان « نکاح » می کنید و یا پیمان زناشویی دائم می بندید؟
 گرفته شده از روزنامه  « پیام ما آزدگان» شماره بیست و چهارم
. بیش از 1400 سال از تازش ویرانگر تازیان به کشور و فرهنگ ما میگذرد، هنوز ما به آداب و رسوم خرافی آنها آلوده بوده و ناآگاهانه بدون اینکه توجه داشته باشیم در انجام بسیاری از مراسم خانوادگی و اجتماعی خود، مفاهیمی را به زبان تازی در مغز وارد و به زبان می اوریم که فرهنگ و ادب ما هیچگاه به ما اجازه نخواهد داد، انها را به زبان فارسی بر زبان جاری سازیم.

بدیهی است که تازش دوم تازیگری که با شورش آخوندیسم در کشور ما اغاز شد، ادامه این کار را توان تازه ای بخشید و وجود اختناق و ستم دینی در داخل کشور به هم میهنان ما اجازه نمیدهد تا به گندزدایی فرهنگ تابناک ایرانی از تازش زبانها و فرهنگهای خارجی بپردازد، ولی ما افرادی نیز که در کشورهای آزاد بسر میبریم نیز هیچگاه بر آن نشده ایم که در این راه گامی برداشته و همچنان چشمهای خود را به روی واقعیت بسته نگهداشته و به تفاله های آخوندهایی که از کشور خارج شده اند، اجازه میدهیم، با اجرای برخی از آداب و رسوم زندگی ما به زبان تازی، همچنان ما را به زندان تاریک خرافات و نادانی ها دربند نگهدارند. یکی از نمونه های بارز این فراخواست (ادعا)، اجرای مراسم ازدواج است.
در هنگام ازدواج باید عروس بگوید :
« انکحتک و زوجتک نفسی الی صداق المعلوم »
مفهوم و ترجمه فارسی این جمله آنست که من خود را در برابر مقدار معینی پول به گاییدن میدهم، طرف مقابل باید بگوید : « قبلتو » یعنی پذیرش میکنم گایش را. پیشنهاد نخست را ایجاب و پذیرش را قبول میکنم.
بدیهی است که ترتیب ایجاب و قبول و پس و پیش شدن آن مانعی ندارد. شما خواننده گرانقدر، به یقین از واژه « گاییدن » و همچین از اینکه ما این وژه را به کار بردیم، ناراحت و شرمگین شده اید. هرگاه چنین است به دنباله نوشتار توجه بفرمایید :
واژه «انکحتک» از ریشه «نکاح» و «نکاح» گرفته شده است. هرگاه مفهوم و ترجمه واژه «نکاح» را از فرهنگهای گوناگون برایتان نقل میکردیم ممکن بود این گمان برایتان ایجاد شود که ما در نقل مطلب تحریف و تصرف به عمل آورده ایم. از اینرو ما برای اثبات ادعای خود درباره مفهوم واژه «نکاح» به نقل تصویر تعریف و تفسیری که هشت فرهنگ بسیار مشهور و معتبر عربی به عربی،انگلیسی به عربی، عربی به انگلیسی و فارسی به فارسی کرده اند، میپردازیم :
نکاح به چه معنی است؟؟
فرهنگ لغت عربی به عربی ؛ « التوقیف علی مهمات التعاریف » تالیف شیخ الامام، عبدالروف بن مناری، در صفحه 330 واژه «نکاح» را چنین تعریف و تفسیر کرده است :
النکاح : ایلاج ذکر فی فرج لیصیر یذلک کالشی الواحد
فرهنگ لغت عربی به عربی « التعریفات » تالیف علامه علی بن محمد بن الجرجانی، در صفحه 255 واژه «نکاح متعه» را چنین تعریف کرده است :
نکاح المتعه : وهو ان یقول الرجل لامراته خذی هذه العشره امتع یک مده معلومه فقبلته
فرهنگ لغت انگلیسی به عربی « AnEnglish Arabic Lexicon » تالیف « George Badger » در صفحه 183 درباره مفهوم واژه « Copulation » در زبان عربی چنین نوشته است :
تناکح – جامع : Sexually copulate, V.L To unite
فرهنگ عربی به انگلیسی « قاموس اللجه المصریه » تالیف سقراط سیبرو در صفحه 614، واژه نکاح را چنین معنی کرده است :
منکوح : To copulate, mankah(jikah), Mankoh copulate
(ینکح)، نکح، نکاح : Copulation, niah
و اما در فرهنگ مشهور و معتبر دهخدا در جلد «ن» صفحه 270 واژه نکاح را ضمن معانی «بغل خوابی» و در صفحه 721 همان جلد «نکاح متعه» را از فرهنگ منتهی الارب براداشت کرده و انرا اشکارا « گاییدن » معنی کرده و فرهنگهای لغت «تاج المصادر» و «زوزنی» واژه نکاح را «جماع کردن» تعریف کرده اند.
ما براستی از ترجمه کردن این تعریفات به زبان فارسی شرم داریم و به همان دلیل نیز از ترجمه فرهنگهای عربی بالا به زبان فارسی خودداری میکنیم و تنها به چند نکته اشاره مینماییم : یکی اینکه واژه « Copulation » در زبان انگلیس، نکاح، جماع کردن در زبان عربی و گاییدن در زبان فارسی، همه دارای یک مفهوم میباشند. دیگر اینکه کلمات بکار رفته در فرهنگ «التوقیف علی مهمات التعاریف» دارای ترجمه زیر میباسد :
ایلاج = وارد کردن ؛ ذکر = الت تناسلی مرد ؛ فی = در ؛ فرج = الت تناسلی زن ؛ لیصر = برای اینکه بشود ، کالشی الواحد = یک جسم واحد
وارد کردن الت تناسلی مرد در الت تناسلی زن برای اینکه یک جسم واحد بشود.
ترجمه فارسی تعریف «نکاح متعه» در فرهنگ «التعریفات» نیز بدین شرح است :
« نکاح متعه یعنی اینکه مرد به زنی بگوید، این پول را بگیر و برای مدت معینی خود را در اختیار من بگذار.»
همچنین معنی جمله زشت « النکاح سنتی » یعنی « گاییدن سنت من است. »
اکنون ما از هم میهنان گرانقدر پرسش میکنیم، ایا درست است که ارباب دانش، خرد، ادب، فرهنگ و سایر افراد اگاه ساکت بمانند و اجازه دهند، این واژه ها و عبارت رکیک که به فرهنگ و ادب ما ایرانیان تازش کرده و اینچنین انها را دگردیس نموده، کماکان در فرهنگ ما باقی بماند؟ ایا این وطیفه هر ایرانی روشنگر و میهن خواهی نیست که از هم میهنانش درخواست کند، نگذارند افراد شیخ صفت، عمامه نهاد و مفت خور در جشن و شادی پیوند زناشویی انها چنین مفاهیم زشت و رکیکی را به زبانی که ما معنی و مفهومش را نمیفهمیم برایمان بخوانند و برابر ان مبلغ قابل توجهی پول ستایی کنند؟
آیا این شایسته یک بانوی ایرانی است که در هنگام پیمان زناشویی اعتراف کند که به نکاح با ان همه مفاهیم زشتی که دارد و در بالا شرح دادیم تن در میدهد تا در برابر ان «صداق المعلوم» یعنی مبلغ معینی پول کسب کند و نه اینکه یک زندگی زناشویی و خانوادگی خجسته و سعادت فرجامی را با همسرش اغاز نماید؟
نکته دیگر اینکه اخوندهای داخل کشور و خرده اخوندهای خارج از کشور برای پول ستایی و گرم نگهداشتن تنور مفت خوریهای خود میگویند، عقد ازدواج باید اسلامی و بوسیله آخوند انجام گیرد. بدیهی است که عمل زناشویی که پیوند دیدن زن و مرد بوده و زن و مرد در هنگام پیمان زناشویی باید نسبت به یکدیگر تعهد کنند که یک زندگی مشترک و سعادت فرجام را اغاز و تا پایان عمر ادامه دهند و نه اینکه بر پایه مفهوم عباراتی که اخوندها و خرده اخوندها به زبان تازی میخوانند، با یکدیگر به بغل خوابی و جماع بپردازند. بنابراین هر خرد و منطقی پذیرش میکند که ازدواج یک پدیده اجتماعی است نه دینی. هرگاه قرار بود، عمل ازدواج یک پدیده دینی بشمار اید، انوقت پیروان هر دینی، ثمره های ازدواج خود را شرعی و مشروع و ثمره های ازدواج سایر ادیان را غیر شرعی و نامشروع بشمار می اوردند و این امر سبب ایجاد شکاف و اختلاف پایه ای و دائمی بین پیروان مذاهب گوناگون و مشروعیت وجود انها میشد. تردید نیست که اگر هدف عبارت «عقد اسلامی» لزوم ذکر واژه های زشت و رکیک باشد که در هنگام خطبه پیمان زناشویی بوسیله ملاها خوانده میشود، بدیهی است که حتی هر مسلمان مومنی راضی خواهد شد دست کم در هنگام زناشویی، خطبه ازدواج او از ذکر واژه های رکیک، نازیبا و غیر ادبی یاد شده، خالی و پاک باشد.
برگرفته از وبلاگ زندیق