هاشمی رفسنجانی، مردی که در 26 سال گذشته همواره یکی از آکتورهای اصلی عرصه قدرت در جمهوری اسلامی بوده و در همه آنچه در این مدت بر ایران گذشته سهیم بوده است، می خواهد دوباره بر صندلی ریاست جمهوری بنشیند.
پرونده هاشمی در دوره ریاست جمهوری هشت ساله اش در همه موارد بویژه در مورد ترورهای سیاسی سیاه و سنگین است. او بود که فلاحیان را در پست وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی منصوب کرد و تا آخر هم از وی و اقداماتش دفاع کرد. امروز نیز فلاحیان و باندهای ترور نزدیک به او از حامیان رفسنجانی هستند. این البته جای شگفتی نیست. اما شگفت انگیز است که عده ای از روزنامه نگاران و تحلیل گران، کسانی که خود را اصلاح طلب و طرفدار جامعه باز معرفی کرده اند امثال آقای صادق زیبا کلام، ماشاء الله شمس الواعظین، محمد قوچانی و غیره علنا و برخی نیز که از شجاعت کمتری برخوردارند در خفا هواداربازگشت هاشمی به پست ریاست جمهوری شده اند. با توجه به همه این مسایل است که گمان می کنم لازم باشد از امروز تا هنگام برگزاری انتخاباتی که فقط اگر فرمایشی و نمایشی باشد هاشمی ممکن است برنده آن باشد، پرونده هاشمی را مرور کنیم تا اگر مدافعان وی حرفی در دفاع از گذشته هاشمی و یا تبرئه او در مورد ترورهای سیاسی دارند به افکار عمومی توضیح دهند.
در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی، شمار زیادی از چهره های سرشناس سیاسی و عده ای از هنرمندان و اعضای اقلیت های مذهبی ترور شدند. در خارج از ایران دکترعبدالرحمان قاسملو، و دکترسعید شرافکندی دوتن از مشهورترین چهره های سرشناس سیاسی از میان دهها تن ازفعالان سیاسی هستند که توسط شبکه های ترور وابسته به وزارت اطلاعات که بسیاری از اعضای آن تحت پوشش های دیپلماتیک به خارج سفرمی کردند ترور شدند. یکی از ناجوانمردانه ترین شیوه های تروردوره هاشمی آن بود که کسانی از طرف وی با مخالفان سرشناس تماس می گرفتند و آنان را به مذاکره دعوت می کردند. دکتر قاسملو به همین شیوه ترور شد. دراروپا که بود ازدفتر هاشمی رفسنجانی به وی پیام فرستادند که رئیس جمهوری اسلامی نیز همچون دکتر قاسملو بر این عقیده است که کردستان راه حل نظامی ندارد و از راه حل سیاسی استقبال می کند. قاسملو از این پیام خوشحال و خوش بین شده بود. تا اندازه ای باور کرده بود که هاشمی رفسنجانی واقعا به دنبال پذیرش نوعی خودمختاری و حل سیاسی مسئله کردستان است. البته از مناسبات با رژیم صدام حسین و بی آینده بودن آن نیز خسته و سرخورده بود. در چندین ملاقات پیاپی که در دو سه ماهه پیش ازترورقاسملو چه دردفترحزب و چه درفرصتهای دیگر داشتیم،او بارها اشاره کرد که از رابطه حزب با رژیم صدام حسین ناراضی است و آرزو دارد اگر بتواند به این رابطه بی سروصدا پایان دهد. در جمع دوستان مشترک یکبار صراحتا مخالفت ما را علیه مناسبات برخی جریانات اپوزیسیون با رژیم صدام ستود و گفت ای کاش ما هم به این رابطه ناچار نبودیم. او به این جا رسیده بود که نه فقط کردستان راه حل نظامی ندارد، بلکه حزب دمکرات نیز نمی تواند هزینه انسانی و اقتصادی عملیات نظامی را تحمل کند. بویژه آن که قاسملو واقعا هم به استقلال همه جانبه حزب در برابر حکومت صدام حسین اهمیت می داد وهم عمیقا به شعار آزادی برای ایران خودمختاری برای کردستان وفادار بود. اما این ایده های درست با این برداشت نادرست همراه شده بود که رفسنجانی آدم میانه رو و اصلاح طلبی است که می خواهد و می تواند برخی از خواسته های حزب دموکرات را بپذیرد. او بر آن بود که مذاکره با فرستادگان رفسنجانی راه را برای حل سیاسی مسئله کردستان باز می کند و نباید چنین فرصتی را از دست داد. به عنوان یکی از دوستان و طرفهای مشورت وی با این فکر که رفسنجانی نیت خیر دارد و به دنبال راه حل سیاسی مساله کردستان است سخت مخالف بودم و چندین بار در جمع دوستان مشترک ویا به تنهائی با زنده یاد قاسملو از جمله دوبار در دفتر حزب، و یکبارهم درمنزل یکی از دوستان مشترک درهمین باره گفتگو و جدل مفصل داشتم. دوستانم آقایان محمد اعظمی، پرویز نویدی و بیژن رضائی در برخی از ابن گفتگوها حضور داشتند و در این مورد همگی مخالفت خود را با این برداشت ابراز می کردیم. یادم هست که به کاک دکتر می گفتم و می گفتیم که رفسنجانی اهل بازی و مانور سیاسی هست، اهل اصلاحات اقتصادی هم در حدی که توسعه آمرانه ایجاب می کند هست اما مرد راه حل سیاسی و پذیرش خواسته های مردم کردستان حتی کمترین خواسته های آنان نیست. پاسخ قاسملو در یکی از همین جلسات چندنفره را به خودم هرگز فراموش نمی کنم که گفت: " کاک علی تو که اصول مارکسیسم بلد هستی چرا این حرفها را می زنی، مگر می شود بدون اصلاحات سیاسی به اصلاحات اقتصادی دست زد و مگر اصلاحات اقتصادی می تواند با اصلاحات سیاسی همراه نشود؟" البته جواب من هم این بود که آری می شود، نمونه آن هم چین تنگ شیائو پینگ پیش رویمان است. اما متاسفانه زنده یاد قاسملو نظر خاصی پیدا کرده بود و از آن هم دست بردار نبود. در همین دوره هاشمی رفسنجانی، افرادی را برای تماس گرفتن با چهره های سرشناس اپوزیسیون به اروپا اعزام کرده بود. این افراد که احتمالا عضو شبکه ترور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بودند با عده ای از فعالان اپوزیسیون تماس گرفته و مدعی شده بودند که هاشمی رفسنجانی درصدد باز کردن فضای سیاسی درایران و آماده کردن شرایط فعالیت مخالفان در داخل کشور است. یکی از این افراد "نجاتی" نام داشت که بویژه پس از ترور قاسملو و پیش از ترور دکتر شرفکندی بسیار فعال بود. " نجاتی" احتمالا اسم مستعار این شخص بود که شاید برای نجات رژیم یا نجات اسلام از دست مخالفان و یا نجات مخالفان از دست شیطان البته از طریق شلیک تیر خلاص به مغز آنها این نام با مسما را برای خود اختیار کرده بود. نمی دانم همین فرد پیام آشتی و مذاکره را برای دکتر قاسملو برده بود و یا کس دیگری. اما خوب یادم هست که فعالیت های گسترده هیئت اعزامی هاشمی رفسنجانی از جمله نجاتی چشمگیر بود و کسانی را نسبت به پروژه رفسنجانی دچار توهم ساخته بود. دکتر قاسملو و کاک عبدالله قادری سه روز پیش از آن که در وین سرمیزمذاکره با فرستادگان رفسنجانی توسط ماموران وزارت اطلاعات او ترور شوند در پاریس میهمان ما بودند. در آن شب که عده ای از دوستان از جمله پرویز نویدی، محمد اعظمی، هیبت الله غفاری حضور داشتند تا پاسی از شب از هر دری سخن گفتیم. در پایان و تنها هنگام خداحافظی زنده یاد قاسملو به جمع ما گفت که سفر مهمی در پیش دارد که نتایج آن را بعدا با ما در میان خواهد گذاشت. سه روز بعد در تیرماه 1368 خبرگزاری ها خبر ترور دکتر قاسملو و کاک عبدالله قادری ویکی از دوستان کرد آنان را در وین منتشر کردند و رفسنجانی هم موفق شد در همان شب ترور، آدم های خود را با موفقیت از وین خارج کند. البته با همکاری دولت اطریش. پس از ترور قاسملو و پیش از ترور دکتر شرفکندی نجاتی از طریق یکی از فدائیان پیشین که در آلمان زندگی می کرد برای ما پیام فرستاد. آن شخص از آنجا که تلفن مرا نداشت با یکی از دوستان من در پاریس تماس گرفته بود و پیام را به وی منتقل کرده بود که چنین بود: " من از طرف آقای رئیس جمهور مامور شده ام که پیام ایشان را به شما برسانم. رئیس جمهور شما را به مذاکره برای بازگشت به کشور دعوت می کند و اطمینان می دهد که حتی می توانید نشریه فدائی را هم با همین محتوا در داخل کشور منتشر کنید. (نام نشریه ما در آن زمان فدائی بود) رئیس جمهور بر این عقیده است که همه کسانی که به دنبال عملیات مسلحانه نیستند می توانند در درون ایران فعالیت کنند. ما می خواستیم اگر آقای کشتگر مایل باشد با ایشان در همین موارد مذاکره داشته باشیم."
درجلسه ای که در پاریس با دوستان و "هم رزمان" برگزار کردیم من پیشنهاد کردم به این پیام مخفی پاسخ علنی بدهیم. بعضی بر آن بودند که نباید برای پاسخ علنی عجله کرد. اما من اصرار کردم که این دام است و احتمالا برای اختلاف انداختن در میان مخالفان رژیم و یا کشاندن مخالفان به قتل گاه تدارک دیده شده است. گفتم از آنجا که در این پیام شخص مرا به مذاکره دعوت کرده اند خود را موظف می دانم که به تنهائی به این دعوت های مخفی پاسخ علنی و کتبی بدهم. پس از این حرف ها بود که به اتفاق آراء پاسخ علنی و کتبی به تصویب رسید و من مامور نوشتن آن شدم و اطلاعیه ای را تحت عنوان " پاسخ علنی به دعوت های مخفی" آماده کردم که در نشریه فدائی و برخی رسانه های دیگر منعکس شد. اما فعالیت های شبکه ترور وزارت اطلاعات هاشمی رفسنجانی در داخل و خارج ایران ادامه یافت و صدها قربانی از میان مخالفان و دگراندیشان گرفت. دکتر سعید شرفکندی و سه تن دیگر از رهبران سیاسی کردستان از زمره آنان بودند. امروز که هاشمی 72 ساله، مردی که هر چه در چنته داشته در 26 سال گذشته نشان داده احساس وظیفه کرده است که دوباره مقام ریاست جمهوری را در دست گیرد و عده ای نیز به حمایت از او برخاسته اند، جای آن دارد که پرونده ترورها و فسادهای مالی دوران ریاست رفسنجانی را مرور کنیم تا دست کم حامیان اصلاح طلب وی اگر خواستند به این پرسش ها پاسخ دهند.
منبع:
http://news.gooya.com/politics/archives/027869.php
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر