فروردین ۰۸، ۱۳۹۳

مافیای زمینی اسلام

مافیای زمینی اسلام

بررسی ساختار قدرت در اسلام به شیوه شمشیر در دو بخش سریه ها و غزوه ات صدر اسلام.

سریه چهل و سوم:
43- سریه خبط به فرماندهی ابوعبیدة جراح.

فرماندهی این سریه را محمد به «ابو عبیدة جراح » که یکی از اعضای فعال و صدر هیات رئیسه مافیای قدرت در مدینه بود محول نمود. وی پسر «عبدالله بن جراح » از مخالفین مشهور محمد در مکه بود که در جنگ بدر در مقابل پسرش ظاهر شد. ابوعبیدة جراح در واقعه بدر پدر خویش را بقتل رسانید.! گویند یکی از سه شان نزول موجود بر آیه(22) سوره مجادله برای این موضوع می باشد. وی در تمامی جنگهای صدر اسلام همراه محمد حاضر بوده است و در روز فتح نظامی مکه فرمانده یکی از 4 سپاه وارد شده بر شهر مکه را بر عهده داشت. شیعیان بعلت حضور ابوعبیدة در سقیفه بنی ساعد بعد از فوت محمد و بیعت وی با ابوبکر از او ناخرسند می باشند. گویند ابوعبیدة از اولین بیعت کنندگان با ابوبکر بود.

محمد تعداد 300 جهادگر و جنگجوی مسلمان عشق در دل آیات ازلی غنائم را در معیت وی قرار داد. این جهادگران از دو گروه انصار و مهاجرین بودند. ماموریت ابوعبیدة به ناحیه خبط و بسوی قبیله جهینه در کنار دریای سرخ بود. مسافت خبط تا مدینه بالغ بر 5 روز راهپیمای بود. در این سریه مسلمانان دچار گرسنگی و کمبود آذوقه شدند. علت اینکه چرا لشگری با حضور 300 نفر نباید دارای ذخیره کافی آذوقه و خوراکی برای این ماموریت در رفت و برگشتی 10 روزه باشد، هیچ توضیحی بوسیله تاریخنویسان اسلامی داده نشده است. از هدف و علت سریه و چرا تعداد فراوان 300 نفر به این جهاد اعزام شده اند هم محدثین اسلامی خبر و گزارشی قید و درج ننموده اند.

اما بجای پرداختن به اطلاعات مفید در باره هدف و علت سریه و چرایی کمبود آذوقه و حتی سال و تاریخ این سریه، اقدام به خدمت گرفتن قلم برای اجر ثواب و فیض مواهب آیات جنت نموده و شروع به قلمفرسایی در خصوص گشاده دستی و سخاوتمندی یکی از جهادگران بنام« قیس بن سعد بن عباده » پسر یکی از ثروتمندان در شهر مدینه کرده اند.
قضیه گرسنگی از آنجا شروع میگردد که بعلت کمبود آذوقه موجود در بین کاروان، ابو عبیدة دستور میدهد که جیره بندی اعمال بگردد. این کمبود آنقدر شدید بوده است که یک خرما را بین چند جهادگر تقسیم نموده اند!
کمبود غذا بحدی فراوان بود که یاران ابوعبیدة به او گفتند که بعلت گرسنگی نمی توانند با دشمن جهاد و نزاعی داشته باشند چون بسیار ضعیف و گرسنه هستند. یکی از جهادگران بنام « قیس بن سعد بن عباده که فرزند سعد بن عبادة بن لیم » بود چاره ای اندیشید و از مردی از قبیله جهینه مقداری دام پرواری خرید. قیس در ابتدا خود را به مرد جهینه معرفی بفرمود و از عنوان و مکنت پدر خود در مدینه بهره گرفت تا رضایت و اطمینان وی را بدست بیاورد. مرد جهینه پدر قیس را شناخت و بخاطر اسم و رسم پدرش در مدینه به وی چند عدد دام پرواری بفروخت به امید آنکه در مدینه پدر قیس به او خرما بدهد. قیس به وی قول داد که حتماً در ازای این معامله به او در مدینه خرما خواهد داد و چندنفر از همراهان هم برای ضمانت و اجرای تعهد بر پرداخت خرما قیس به مرد جهینه در مدینه شاهد این قول و معامله نسیه شدند.

گویند عمر ابن خطاب که همراه یاران ابو در این سریه بود از این عمل راضی نبود و به قیس اعتراض نمود که تو جوانی بیشتر نیستی و از مال دنیا چیزی نداری و نباید از اعتبار پدرت سواستفاده و اموال قرضی خریداری نماید. اما قیس قول داد که پدرش از وی حمایت خواهد نمود و خرمای مرد جهینه را به او در مدینه خواهد داد. قیس از تعداد 5 دام پروراری فقط 3 دام را سه روز پیاپی ذبح نمود و شکم جهادگران را سیر کرد ولی روز چهارم ابوعبیدة وی را از ادامه این کار منع نمود و گفت تو از مال دنیا چیزی نداری و فقط با تکیه بر ثروت پدرت این معامله را نموده اید و ما از این معامله راضی نیستیم.

خلاصه در پایان این سریه که اصلا هیچ توضیح و اشاره ای به علت و دلیل ونتیجه اش نشده است، ابوعبیدة و یارانش به مدینه برمیگردند و پدر ثروتمند قیس از عمل فرزندش استقبال می نماید و قرض وی را به مرد جهینه پس میدهد.
این نمونه دیگری از تاریخنویسی محدثان و تاریخنویسان مسلمان است. در کتاب مغاذی به قلم محمد بن عمروواقدی بیشتر از این در باره این سریه توضیحی داده نشده است و این در حالی است که وی به حوادث صدر اسلام بسیار نزدیک بوده است. این سریه بیشتر شبیه به تعاریف از سخاوتمندی قیس بوده است تا دفاع از حریت و شریعت اسلام.
این سریه نمونه ای از بخدمت گرفتن قلم بوسیله محمد واقدی در راه ثواب است.

در شناسنامه این سیره و تاریخنویس مسلمان صدر اسلام بدین صورت در باره وی می خوانیم:
"محمد بن عمر واقدی (مرگ 207 یا 209 هجری)یکی از برجسته‌ترین مورخین و سیره‌ نویسان سدهٔ دوم و سوم هجری بود. او آگاهی گسترده‌ای دربارهٔ رخدادهای تاریخی داشته و بسیاری از تاریخنگاران از پژوهش‌های او بهره‌ها برده‌اند."
هیج معلوم نیست که چگونه تاریخنگاران از پژوهش های وی بهره برده اند؟

زمانی که تاریخنویسی به درجه اعتبار واقدی در کتاب مشهور خویش بنام مغاذی سریه و جهاد صدر اسلامی را بدین صورت توضیح میدهد، شخص خواننده و جویای مطلب خود باید قضاوت برسایر منابع و کتب مسلیمن و شیعیان مثل بحارالانوار در 110 جلد نماید که محصول ده قرن بعد از واقدی و قرن 12 بوسیله ملاباشی شاه سلیمان می باشد!!

آنچه که از تاریخ اسلام امروزه نصیب ما شده است ماحصل اختلاط ایمان و قلم کاسبکارانه نویسندگان و محدثان و تاریخنویسان مومن قرون اولیه اسلام در دربارحکومتهای بنی امیه و بنی عباس است. اینگونه قلم و ثبت تاریخ و وقایع غیرموثق در راه کسب منافع زر و سیم دراین دنیا و شراب و حوری در آخرت بکار گرفته شده است.

- ابراهیم(4) ما هیچ رسولی را در میان قومی نفرستادیم مگر به زبان آن قوم.
حقیقتاُ آیین اسلام با قرآن جمع آوری شده اش در چند دهه بعد و دستکاریهای حکومتهای شریعت جو برای استمرار قدرت و سرکوب مخالفین و دگراندیشان خود، برازنده همان قوم بادیه نشین در شبه الجزیره عرب می باشد.

چهل و سومین سریه صدر اسلام هم محصول مناسبات روز خود بوده است. این مناسبات از دوران مافیای صدر اسلام در مدینه تا چند قرن بعد و استقرار حکومتهای اقتدارگرای بنی امیه و بنی عباس همواره با تاریخنویسان دلسوز مسلمان همراه و همدل بوده است. امروزه بعد از 1400 سال سپری شدن از این وقایع همواره از آیات قرآن برای سواستفاده ای سیاسی استفاده میگردد. شاید بهترین دلیل این مدعای ما تفسیر نسا(59) علم نمودن ولایت فقیه از این آیه باشد.
زمانی که کتابی مثل قرآن مبنا و منشا اعتقادی یک آیین اعتقادی است که آورنده اش خود علیرغم داشتن مدت زمان 10 ساله در مدینه هیچ تلاش و اقدامی برای جمع آوری اش ننمود. حتی یک توصیه و حدیثی هم بر این مهم ارائه نداده است، پیروان بعدی هم بر اساس شرایط سیاسی و اقتضای موقعیت حکومتی خود در چند دهه بعد اقدام به گردآوری و اعمال نظر در آن بودند. در ادامه اقتدار خلفای مسلمان تا شش قرن بعد هم این کتاب منبع موثقی برای احراز و کسب مشروعیت خلفا بوده است. پر مسلم است که این کتاب خالی از اعمال نظر سردرمداران سیاسی نمانده است.
در بحث بعدی و سریه چهل و چهارم به موضوع ابوقتاده خواهیم پرداخت.

ادامه دارد...

از آبیدار

منابعی که برای این سلسله از نوشتارهای سریه و غزوات صدر اسلام از آنها بهره گرفته شده است:
1-کتاب مغاذی. محمد بن عمرو واقدی.ترجمه محمود مهدوی دامغانی.
2- فروپاشی شاهنشاهی ساسانی.امیر حسین خنجی.
3- نگاهی نو به اسلام.مسعود انصاری.
4- بعد از بیست و سه سال. علی دشتی.
5- چکیده ای از تاریخ اسلام. محمد ابراهیم آیتی.
6- حرفهای گفته نشده اسلام. سیامک ستوده.

فروردین ۰۶، ۱۳۹۳

برهنگی به عنوان ابزاری برای اعتراض

برهنگی به عنوان ابزاری برای اعتراض، پدیده نوینی نیست و در مورد استفاده ابزاری از آن، نظرات مختلفی وجود دارد.
مدتی پیش، روز هشتم مارس سال ۲۰۱۴، برهنگی شش زن از کشورهای مختلف خاورمیانه، بهانه‌ای برای نگاه دوباره به این کنش به عنوان ابزار اعتراض شد. چند زن ترک، ایرانی و عرب به نام های امینا سبوبی، آلینا مقاالمهدی، سولماز وکیل پور، صفیه لبدیی، مریم رسول و مریم نمازی برهنه در مقابل موزه «لوور» پاریس ظاهر شدند و با نوشتن شعارهایی بر بدن و در دست گرفتن پرچم کشورهای خود، نسبت به نابرابری‌های میان زن و مرد اعتراض کردند.
نظرات مختلفی را که تا امروز درباره استفاده از بدن برهنه زن به عنوان اعتراض اجتماعی مطرح شده است، می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:
گروه اول بر این باور است که زن مالک بدن خویش است و اگر بخواهد می‌تواند با نماد برهنگی نسبت به نابرابری‌های اجتماعی اعتراض کند.
گروه دوم بر این باور است که کنترل اجتماعی یکی از ضرورت‌های مناسبات جامعه سرمایه‌داری است.
در مورد حرکت شش زن یادشده در هشتم مارس ۲۰۱۴ در پاریس نیز نظراتی متفاوت مطرح است. گروهی آن را نوعی تابوشکنی برای افشاگری در مورد حقوق نابرابر زن و مرد در جوامع اسلامی تلقی می کنند. برخی با تکیه بر نگاه سنتی و این‌که جامعه ایران آمادگی چنین اعتراض‌هایی را ندارد، درباره آن قضاوت می کنند. بعضی با توجه به این‌که برهنگی به عنوان ابزار اعتراض اجتماعی، قدمتی دیرینه دارد، آن را تنها شوکی کوتاه مدت می‌دانند تا به واسطه آن بتوان به نابرابری‌های زن و مرد فکر کرد، ولی آن را به عنوان یک حرکت درازمدت که بتواند زنانی متفاوت را گرد خود جمع کند، بی‌فایده می‌دانند.
در تاریخ برای استفاده از برهنگی به عنوان ابزاری برای اعتراض اجتماعی، نمونه‌های زیادی وجود دارد: لیدی گودیوا در قرن یازدهم در انگلستان برهنه بر اسبی که تنها موهای بلندش روی بدنش نمایان بود، در شهر ظاهر شد. این حرکت وی برای رهایی مردم از مالیات سنگینی بود که همسرش دوک کاونتری به آنان تحمیل کرده بود.
نمونه دیگر آن شماری از نمایندگان پارلمان اسلواکی است که در اعتراض به مصونیت پارلمانی تصویر برهنه خود را منتشر کردند. نمونه دیگر آن علیا ماجده مهدی، دانشجوی بیست ساله بود که در اعتراض به آنچه تصرف انقلاب مصر توسط گروه‌های اسلامی می‌نامید، دست به انتشار تصاویر برهنه خود در وبلاگش زد.
حرکت اعتراضی او با انتقاداتی شدید از جانب گروه‌های سکولار مصر مواجه شد. وی در حالی‌که توسط اسلامگرایان به مرگ تهدید شده بود، از طرف فعالان حقوق زنان در بسیاری از نقاط دنیا پشتیبانی شد.
برهنگی به عنوان وسیله‌ای برای بیان اعتراض اجتماعی در ایران هم پیشینه دارد. اگر بخواهیم به نمونه‌های ایرانی آن اشاره کنیم، باید از فاطمه زرین‌تاج برغانی قزوینی نام ببریم که به «قره‌العین» مشهوراست. او که در قرن نوزدهم میلادی می‌زیست، اولین زنی بود که روبنده خود را برداشت، موهای خود را تراشید و در میان مردان به سخنرانی پرداخت.
نمونه دیگر آن پروانه حمیدی است که پس از انقلاب ۵۷ در یک حرکت نمایشی ـ اعتراضی در کنفرانس برلین در سال ۲۰۰۰ برهنه شد. او با لباس زیر و یک شال که به عنوان روسری بسته بود، نمایشی کوتاه در اعتراض به قوانین نابرابر موجود در ایران اجرا کرد. دوربین‌ها اما تنها بخش آخر این حرکت را گرفتند.
حال این پرسش ها مطرح است: آیا برهنگی ابزاری برای اعتراض اجتماعی است؟ به حرکت‌هایی چون اعتراض شش زن در مارس ۲۰۱۴ در مقابل موزه لوور تا چه اندازه می‌توان به عنوان یک اعتراض اجتماعی نگاه کرد؟ قدمت و پیشینه برهنگی به عنوان اعتراض به چه زمانی برمی‌گردد؟ آیا این روش اعتراضی امروز هم کاربرد دارد؟ چه نظراتی موافق و مخالفی درباره آن وجود دارد؟

فروردین ۰۵، ۱۳۹۳

گزارش جمعه‌ی آخر سال در خاوران: خاوران معیادگاه عاشقان

قبرستان خاوران هم چنان تحت سلطه پلیس است. روز اول سال که به رسم همه ساله عده‌ای از خانواده‌ها و یاران به خون خفته‌گان خاوران با دسته های گل به یاد جان باختگان دهه ی شصت به این قبرستان مراجعه کردند، با نیروهای انتظامی و درهای بسته مواجه شدند.
با پرخاش از آنها خواسته شد که محل را ترک کنند. درب اصلی خاوران بسته بود و نیروهای انتظامی از آن پاسداری می کردند.  کسانی هم که از درب قبرستان بهاییان وارد قبرستان شده بودند، با نیروهای انتظامی مواجه شدند که با تندی از ورود آنان به قطعه‌ی اعدامی‌ها جلوگیری می‌کردند.
هفته‌ی گذشته هم تحت عنوان جمعه‌ی آخر سال برخی از خانواده‌ها به رسم همه ساله به گورستان مراجعه کرده بودند و با همین شرایط روبرو شدند. موبایل یکی از خانم‌ها شکسته شد به این بهانه که نباید عکس بگیرید. گل هایی را که خانواده ها آورده بودند، با پرخاش و توهین زیر پا له کردند و…
متاسفانه خبری که در برخی سایت ها منتشر شده بود، تنها شامل چند خانواده ای بود که قبل یا حدود ساعت ۸ به گورستان رسیده بودند.
برخوردهای دوهفته ی گذشته نشان داد که خوش خیالی‌های عده ای که گویا بوق و کرناهای حقوق بشر و منشور حقوق شهروندی تغییری در سیاست‌های حاکم ایجاد کرده است، نقش بر آب شد. هیچ تغییری در حقوق  شهروندی ایجاد نشده است. سیاست‌ها همان سیاست است و سرکوب همان است که بود، از مرده‌ها هم می ترسند. حقوق شهروندی آن است که از حضور بر قبر مردگان نیز بلرزند!
یاداشتی که در زیر می‌خوانید نوشته‌ای است از خواهر یا مادری درد کشیده که حق خود می‌داند روز اول سال نو را در کنار عزیزانش سپری کند.
***
خبر را که خواندم فکر کردم عجبا معجزه‌ای رخ داده؟! امسال مادران جمعه ی آخر سال را بدون مزاحمت به خاوران رفته‌اند؟!
سه هفته‌ای بود که سرخاک نرفته بودم. دلم می‌خواست روز اول سال نو را در کنار عزیزان به خاک خفته‌ام باشم. با دوستی همراه شدیم و صبح روز جمعه اول فروردین شال و کلاه کرده و به راه افتادیم.
دوری راه و سختی رفت و آمد دیگر برای‌مان عادی بود. از این سر شهر تا جاده ی خاوران و از این ماشین به آن ماشین… بالاخره رسیدیم. سر خیابان ده “لپه زنک” کسی را ندیدیم و خیابان خالی بود. تنها دو سگ ولگرد در آن پرسه می زدند. از لای نرده‌ها نگاه کردیم، روی یکی از قبرها لاله‌ی سرخی تر و تازه از حضور مادری، پدری، خواهری یا فرزندی خبر می‌داد.با خود گفتیم:” انگار خبر صحت دارد. ماموران امسال دست از سرما برداشته اند!؟”
در هم چنان بسته بود. جای نرده ای که کنده شده بود و بارها از آن وارد قبرستان شده بودیم، سیم زنگ زده ای بسته بودند که راه عبور را بسته بود. دور زدیم پشت قبرستان، کنار کانال آب و روبروی درب قبرستان بهاییان، دو ماشین نیروی انتظامی و یک ماشین پژو ۴۰۵ نقره‌ای رنگ خبر از حضور نیروهای امنیتی می‌داد.
بی‌اعتنا به آنها وارد قبرستان شدیم. ماموران داخل هم بودند. از میان قبرهای بهاییان به سمت کانال محل دفن کشته‌شدگان ۶۷ رفتیم. زمین بایر و خشک خاوران خالی از گل بود.  حتا درخت‌هایی هم که خودشان کاشته بودند، خشک شده بود. می گفتند سه چهار سال قبل که قبرستان را زیر و رو کرده بودند و استخوان‌ها را از آنجا بیرون برده بودند، چیزی مثل آهک یا اسید ریخته‌اند که اثری از این جنایت باقی نماند. درخت‌های اکالیپتوس حاشیه‌ی این زمین هم همگی خشک شده بودند. در حالی که نمونه‌های دیگر این درختان کمی آن طرف‌تر زنده بودند. کمی روی جدول نشستیم. یاد روزهای گذشته کردیم.  روزهایی که خانواده‌ها با دسته‌های گل این زمین بایر را به گلستانی تبدیل می‌کردند که دیدنی بود. کمی بعد به راه افتادیم که دوری بزنیم و سرخاک عزیزانم بروم. صدایی از پشت سر به گوش رسید:
- کجا می‌روید؟ برگردید.
- چرا؟
- ما که کاری نداریم؟
با تحکم امر کرد.:
-  گفتم از اینجا خارج شوید.
پاسخی به او ندادیم. به سمت خیابان وسط به راه افتادیم. کنار جدول‌ها گل‌هایی ریخته شده بود که نشان از این داشت که خانواده‌ی دیگری نیز نتوانسته گل‌هایشان را بر سر خاک ببرند و همانجا ریخته بودند. دو شاخه گل سالم مانده بود. آنها را برداشتیم. مامور نیروی انتظامی فکر کرد که می‌خواهیم خارج شویم دیگر چیزی نگفت ولی وقتی دید گل به دست، به سمت دیگر گورستان می‌رویم با لحن تندی دوباره شروع کرد:
- مگر با شما نیستم. نمی‌توانید اینجا باشید. بروید دیگر. حرف حساب سرتان نمی‌شود.
سربازی هم نزدیک شد. به کمک رییسش آمد.
- می‌خواهم سر خاک عزیزانم بروم. کاری ندارم.
- نمی‌شود. مگر نمی‌فهمید.
- اینها چه کرده‌اند که از قبرشان هم می‌ترسید؟
سرباز شانه بالا انداخت.
گل‌ها را به سمتش دراز کردم. گفتم: سال نو مبارک. ترسید گل ها را بگیرد. گل ها را به سرباز دیگر دادم. او گرفت اما بعد از دور شدن ما آنها را درون سطل آشغال انداخت! هر نوع همدردی و همراهی با خانواده ها احتمالا برایش اضافه خدمت و توبیخ به همراه دارد.
بیرون که آمدیم خانواده‌ی دیگری را دیدیم. آنها هم وارد شدند. همراه آنها دوباره وارد قبرستان شدیم.  مانع از ورود آنها هم شدند. اما خانمی که گل در دست داشت بی‌اعتنا به اعتراض‌ها و لحن تند ماموران به محل خاصی از قبرستان رفت.  گل‌های همراهش را بر روی خاک نهاد.خواستم من هم چند  شاخه  گلی را که داشتم  سرخاک بگذارم. مامور انتظامی مسوول دوباره پرخاش کرد:
- اگر ول‌تان کنیم می‌خواهید تمام قبرستان را گلباران کنید!
- اگر بخواهم سر خاک عزیزانم گل بگذارم، می‌دانی چند جا باید گل بگذارم؟ این می‌شود گلباران کردن؟ نمی‌دانی که گل های واقعی زیر این خاکند! گل‌هایی که بعد از سی سال از دادخواهی خونشان هنوز می‌ترسید.
اینها را گفتم و بی‌آنکه منتظر پاسخ او شوم با گل‌ها بیرون آمدم.
ماشینی نزدیک شد. جلوی در قبرستان ایستاد. مادری پیر و در هم شکسته کنار راننده نشسته بود. بارها او را سر خاک دیده بودم. واکرش روی صندلی عقب ماشین به چشم می‌خورد. بعد از سلام و احوال پرسی و عید مبارکی گل‌ها را به او دادم. خوشحال از دیدن ما گفت:
- سکته کرده‌‌ام. نصف بدنم لمس است. نمی‌‌توانم حرکت کنم. به امید دیدن مادرها و خانواده‌ها آمده‌ام. خوب شد شما را دیدم. با دیگران هم سلام و احوال پرسی کرد. آرزوی پیروزی و به سرآمدن این روزگار تار را کرد و رفت.
استقامت و پایداری مادران خاوران در این سال‌ها ستودنی است. باید مادر باشی و فرزندت را به ثمر رسانده باشی تا درک کنی که از دست دادن آن چه دردی دارد. باید مادر باشی تا بتوانی سال‌ها، این راه را بروی و بیایی تا نگذاری خون فرزندت که به ناحق ریخته شده است، پایمال و  فراموش شود. باید مادر باشی و امیدوار دادخواهی خون فرزندت تا  با این جثه‌ی بیمار بتوانی باز هم این راه دراز را بیایی و …

زندانی شدن آذربایجانی ها به مناسبت روز جهانی زبان مادری

نقض حقوق بشر در آذربایجان توسط جمهوری اسلامی ایران ۳۵ سال است که ادامه دارد. مدافعان حقوق مدنی، زبان مادری و محیط زیست و ورزش دوستان به زندان انداخته می شوند ،  شکنجه و تبعید میگردند.
روز بیستم فوریه ۲۰۱۴ بیش از ۱۰۰  تن از فعّالین مدنی آذربایجانی درشهرهای مختلف آذربایجان، از آن جمله شهر اهر که ۶۰ نفردر آنجا دستگیر شده اند ، برای بزرگداشت روز جهانی زبان مادری و شعر خواندن به زبان مادری گرد هم آمده بودند که  ماموران امنیتی به خانه آنها هجوم آورده وآنان را دستگیر میکنند.
دستگیری بی دلیل با اعتراض فعاّلین ملّی- مدنی مواجه شده که ماموران در چنین شرایطی به ضرب و شتم آنان پرداختند و دهها نفر از آنان را با توّسل به خشونت و تهدید با زور اسلحه دستگیر و بازداشت کردند که نامه هفت نفر از آنان به رئیس دادگستری اهر دراعتراض به شکنجه و گرفتن اعترافات زیر شکنجه بسیار گویا می باشد .(به پیوست ارائه میشود).
این دستگیریها در چندین شهر آذربایحان و همچنین تهران انجام گرفته در ملکان ، دو تن از فعّالین مدنی آذربایجان به نام های سجاّد افروزان و کریم فیاضی توسط ماموران اطِّلاعاتی دستگیر شده و به مکان نامعلومی منتقل شده اند.
عده ای از فعاّلین ملّی – مدنی آذربایجان دراسلام شهر واکبر آباد تهران (نسیم شهر- محله وجه آباد) دستگیر شده اند ونیروهای امنیتی و انتظامی با باتوم و گاز اشک آور به فعاّلین مدنی حمله کرده و آنان رابازداشت نموده اند. اسامی این افراد در اسلاید دیده میشود.
دستگیری ها در رابطه با روز زبان مادری دو روز ادامه داشته است . این سرکوبها در روز زبان مادری تمامی وعده های حسن روحانی در باره با آموزش زبان مادری وتاسیس فرهنگستان زبان ترکی آذربایحانی (بگفته او آذری) را بی اثرمی کند.
گفتنی است که هر ساله ارگان های نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران در آستانه این روز بین المللی فشار بر فعّالین سیاسی و ملّی را افزایش می دهند و به دستگیری و آزار و اذّیت فعّالین مدنی- غیرفارس که خواهان آموزش به زبان مادری هستند، اقدام می کنند.
حقّ آموزش به زبان مادری در بسیاری از اسناد و کنوانسیون ها ی حقوق بشر، آمده است، از جمله: منشور سازمان ملل متحّد، منشور زبان مادری (یونسکو)، اعلامیه جهانی حقوق زبانی (بارسلون ۱۹۹۶)، بندهای ۳ و ۴ و ماده ۴ اعلامیه حقوق شهروندان وابسته به اقلیت های قومی، ملّی، زبانی و مذهبی (قطعنامه ۱۳۵/۴۷ مجمع عمومی سازمان ملل، ۱۹۹۲)، ماده ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک (مصوبه ی کمیته حقوق کودک سازمان ملل متحد)، ماده ۲۷ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (مصوب ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶ مجمع عمومی سازمان ملل متحد) و جمهوری اسلامی ایران همه این کنوانسیونها و اسناد را امضا کرده است.
مساله آموزش به زبان مادری خواست اصلی تمامی ملّیت های غیر فارس در ایران است و علیرغم تقاضای عموم آذربایجانی ها از۳۵ سال پیش تا حالا نیز جمهوری اسلامی از اجرای اصول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی که آموزش زبانهای محلی را برسمیت می شناسد، خود داری کرده است . در مقابل کسانی که خواهان خواندن ونوشتن به زبان مادری خود هستند و از حقوق فرهنگی و اجتماعی خود دفاع می کنند. دستگیر و زندانی می شوند. طبق اظهارات وزیر آموزش و پرورش سابق جمهوری اسلامی در دسامبر سال ۲۰۰۹ هفتاد درصد دانش آموزان ایران دو زبانه هستند یعنی فقط زبان مادری سی در صد دانش آموزان فارسی است با وجود این واقعیت هفتاد در صد کودکان ایرانی از خواندن و نوشتن به زبان مادری خود محرومند که تاثیرات منفی در رشد فرهنگی و همچنین ترقّی اجتماعی آنان می گذارد . باورکردن اینکه اکثریت جمعیت یک کشورازآموزش بزبان مادری خود محروم باشند برای غیرایرانی ها مشکل است اما هفتاد میلیون در ایران شاهد و ناظراین تبعیض فرهنگی آشکار هستند ..
دولت همچنان به این سیاست تبعیض آمیز ادامه می دهد و به همین جهت مبارزه علیه تبعیض فرهنگی به یکی از خواسته های اصلی آذربایجانی ها و سایرمللّ غیرفارس در ایران تبدیل شده است.
هم اکنون آمار بیشترین ترک تحصیل کنندگان در ایران از ملل غیر فارس میباشد. زیرا به زبان مادری تحصیل نمی کنند
دیدگاه تبعیض آمیزجمهوری اسلامی از طریق کتاب های درسی در تمام سطوح، آموزش داده می شود. دراین کتابها بدون توّجه به چند فرهنگی بودن ایران، غیر فارس ها را که عموماً درمناطق مرزی ایران ساکن هستند. خطری برای تمامیت ارضی ایران معرفی می کنند  و بدینسان حس بدبینی را ازهمان کلاس درس درذهن کودکان می کارند.
علیرغم قول آقای روحانی به اقلیتهای قومی، آموزش به زبان مادری اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی  و تاسیس فرهنگستان زبان آذربایجانی ، بر داشتن نگاه امنیتی نسبت به غیر فارسها ، آوردن آب خزر به دریاچه اورمیه و سایر وعده ها.
تا کنون نتیجه نداشته و تنها صحبت از آنها با مخالفت مرکزگراها روبرو گشته است. فرهنگستان زبان و ادب فارسی با مخالفت خود با بیانیه دولت روحانی نشان داد که تا چه اندازه با شکوفائی فرهنگ و زبان مردمان ایران چگونه تنگ نظرانه و شوونیستی برخورود کردند و تدریس زبان ملّتهای دیگر را به تهدید ی برای زبان فارسی به حساب آوردند.؟
علاوه بر موارد ذکر شده باید از  تبعیض علیه آذربایجانی ها درمیدانهای ورزشی گفت که یکی از موارد آشکار نقض حقوق بشردرآذربایجان رفتار زشت ، نا شایست و بی اخلاق با آذربایجانی هاست . درمسابقه بین تیم تراکتورسازی تبریز ودیگر تیم ها که تماشاگران اغلب شعار های بسیار زشت و دوراز اخلاق میدهند و بعضی وقتها این شعارها درتمام مدّت مسابقه مستقیماً ازتلویزیون دولتی ایران پخش می شود . درحال حاضرطرفداران تیم فوتبال تراکتورسازی تبریزکه تیم ملّی آذربایجانی ها نام گرفته است. دوّمین گروه پرشماراززندانیان سیاسی آذربایجان هستند. درسال های
اخیر بصورت باورنکردنی توهین ، تحقیرو رفتارنژاد پرستانه نسبت به آذربایجانیها ادامه داشته است و دولت مشوّق آن بوده است.اشاره میکنم که در مناطق غیر فارس عقب ماندکی اقتصادی و ضعف مدیریت و تبعیض بسیار آشکار است. زیرا مدیریت این مناطق  توسط مدیران لایق واهل محل نبوده  بلکه توسط نظامیان واطّلاعاتی ها و با زورسر نیزه مدیریت شده است و به زبان دیگر این مناطق اداره نشده اند بلکه طی سی و پنج سال گذشته کنترل شده اند .
از نظراقتصادی نیز واقعاّ تبعیض عریان وجود دارد. هیچ صنعت واشتغالی برای فارغ التحصیلان دانشگاههای آذربایجان درنظرگرفته نشده است وفارغ التحصیلان دانشگاهها مجبورند بعد از پایان تحصیلات برای پیدا کردن کار به تهران واصفهان وکرمان بروند.
اما محدود کردن نارضایتی آذربایجانی ها به ضعف مدیریت وضعف اقتصادی بیان نصف حقیقت است و واقعیت اینست که مسائل فرهنگی وسیاسی اگر بیشترازمسائل تبعیض اقتصادی وزورگوئی مدیران نالایق غیربومی نباشد کمترازآنها نیست

فروردین ۰۴، ۱۳۹۳

فروردین ۰۳، ۱۳۹۳

انتقال دو زندانی عرب محکوم به اعدام به مکانی نامعلوم

 
کریم دحیمی فعال حقوق بشر میگوید: «روز سه شنبه گذشته در حین مراجعه خانواده ها جهت ملاقات به زندان کارون، مسئولان زندان کارون به خانواده چبیشاط و موسوی گفتند که آنان توسط اطلاعات اهواز منتقل شدند.»
به گفته این فعال حقوق بشر تاکنون توضیحی درباه انتقال آنان به خانواده ها داده نشده است.
این دو زندانی عرب در آبانماه سال ۱۳۹۱ در شوش دستگیر و از سوی دادگاه انقلاب اهواز به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و محاربه به اعدام محکوم شدند.
کریم دحیمی میگوید، این دو زندانی در حین بازداشت مورد شکنجه های جسمی و روحی فراوانی قرار گرفته اند.
همزمان با علی چبیشاط و سید خالد موسوی، یک شهروند دیگر عرب به نام سلمان چایانی نیز محاکمه شد که وی نیز به ۲۵ سال زندان محکوم شده است.
 به گفته آقای دحیمی این زندانیان پس از صدور حکم از زندان اهواز به زندان دزفول منتقل شدند. حکم آنان از سوی دیوان عالی کشور تایید نشده است.
در سال ۱۳۹۲ شش تن از زندانیان سیاسی عرب به دار آویخته شدند.
بنا به گزارش فعالان حقوق بشر، آنان پیش از اجرای اعدام به مکانی نامعلوم منتقل شده بودند.
اسامی این دسته از زندانیان : غازی عباسی، عبدالرضا امیر خنافره، عبدالامیر مجدمی، جاسم مقدم پناه،هاشم شعبانی نژاد و هادی راشدی بود.

انگیزه تمامیت خواهی آخوند از کجاست ؟

این ذهنیّت ، که آخوند میتواند به راحتی خودرا صاحب جان و مال مردم بداند و بدون هیچ احساس بدی ، و بدون قائل شدن هیچ حقّی برای صاحب مال ، اندوخته دیگران را تصاحب کرده و خوشمزه بخورد ، از کجا آمده؟ اگر می خواهید به انگیزه این طرز فکر فاسد در بنگاه آخوندی پی برده و دلیل این مطالب را دریابید ، باید سرچشمه آنرا پیدا کنید٠
تعجب نکنید که ما امروز آخوند آدمکش می بینیم ، خونریزی و تحمیل و جنایت از ابتدای ظهور اسلام ، جزئی از ذات این دین بوده٠ 
یک زمانی بود که شما نزد آیت اللهی برای پرسیدن سوألات و مسائل دینی خود میرفتید و اورا شخصی محترم و نورانی می دیدید ٠ او نوری نداشت ، شما بودی که او را نورانی می دیدی ٠ چون او را جانشین پیغمبر و دانای قرآن ، و صاحب کفایت در اخلاق ، و صاحب روایت در امر دین می دیدید٠٠٠٠چرا ؟ به دلیل اینکه او محتاج شما بود و با اخلاق نیک و به نرمی با شما رفتار میکرد ٠ او شما را به خداپرستی و بخشش دعوت میکرد ٠ امّا روزیکه همان آیت الله به قدرت رسید ، آنگاه دندانهای خون آشامش بیرون زد ٠ اینها دیگر آن آیت الله های ملایم دیروز نیستند ٠ امروز این آیت الله ها در صدر قدرت نشسته و حکم اعدام جوانان وطن را امضا میکنند و سرمایه کشور را به تاراج برده و روزگار را بر ایرانیان تیره میکنند٠٠٠

از روزیکه جبرئیل ، پیغام الله را به رسول آورد ، تا سال دهم هجرت که رسول فوت کرد ، تعداد ٣٣ ﴿یا بقولی ٣١﴾ جنگ انجام شد که تمامی آنها بقصد کشتار و حمله و تجاوز به مال و جان اعراب غیر مسلمان صورت گرفت ٠٠٠بغیر از دو جنگ "خندق" و "احد" که مردم مکه به انتقام خونریزی مسلمانان انجام دادند٠٠٠٠
در جنگ "بدر" ، جبرئیل از طرف خداوند به رسول الله بشارت می دهد که ای رسول خدا ، کاروان "ابوسفیان" از سمت "شام" ، با کالاهای فراوان در راه است ٠ آنها مجبورند که از طرف چاه های "بدر" گذر کنند ٠ بهمراه ابوسفیان ، "عمرو بن العاص" و "بوجهل" و هفتاد تن دیگر نیز در آن کاروان هستند ٠ من پیروزی را بشما بشارت میدهم٠

ملاحظه می فرمایید که جبرئیل ، فرشته مقرب خدا ، از طرف خداوند ، این خبر را بمنظور غارت آن کاروان ، به رسول الله بشارت داد٠ و رسول نیز به نوبه خود مسلمانان را به حمله به آن کاروان تهییج کرد٠ آیا شما اکنون متوجه میشوید که : چرا آخوند در تصاحب مال دیگران کوچکترین خجالتی نمیکشد؟
انسانها بهنگام دزدی انفرادی ، ممکن است دچار سستی اراده و پشیمانی شوند ، ولی در دزدی دسته جمعی ، خصوصأ هنگامی که رییس کل در میان گروه باشد و دستور حمله بدهد ، حال و هوای تهاجم و غارت و چپاول برانگیخته می شود و غریزه حیوانی بر شرافت انسانی غلبه می کند٠٠٠٠

اهریمنان از سنّتهای ملّی ایران می هراسند


در روزگاریکه رژیم آخوندی بر کلیه افکار و اعمال ایرانیان چنگ انداخته است ، نوروز ، نشاط و شادمانی غیر قابل توصیفی را که خارج از حیطه تسلط حاکمان است ، برای ما به ارمغان میآورد٠
نوروز روز اجلاس ملّی و روز حزب ما ایرانیان است٠ آنرا تا جایی که در توان داریم بزرگتر و با شکوهتر بداریم ، و برای تقویت مبانی این سنّت کهن ، جشنها و میهمانیها و گرد همایی ها ترتیب بدهیم٠ زیرا جان پناه ملت ما در طول تاریخ ، همین آیین ها و سنّت های ملی هستند٠ ایرانیان مشروعیت این نشاط و گردهم آیی ها را ، نه به فرمایش رهبر و نه با اجازه امام ، بلکه به لحاظ تاریخی بدست آورده اند٠
اهریمنان از سنّتهای ملّی ایران می هراسند.